..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

وسوسه

قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو       این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو

گیرم این باغ ، گلاگل بشکوفد رنگین               به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟

          یادتو آن می کند با من که عید با بازار

بهار 91  پیشاپیش برهمه خصوصا شما دوستان وبلاگی ام مبارک باد  

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم      تاآهوی تو،کی به کمین گاه می رسد         حسین منزوی

تن تو وسوسه ریز و دل من ، وسوسه خواه
نگهت ، صاعقه و طاقت من، خرمن کاه



لب سرخت چو غزالی که به غفلت بچرد !

لب زردم چو پلنگی که کمین کرده براه



می خورد غبطه ، به چشمان قشنگت ، خورشید

می زند نقره ایِ نورِ رُخَت ، طعنه به ماه


بارها گفتمت ای گندم من ! وسوسه ات
می برد ، صبر و قرار از کف من ، خواه نخواه



تا که آخر ، دل وحشی صفتم ، صید تو شد
و گرفتار ، در آن گستره ی تور نگاه


اول اینگونه نبودم به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی ، که شدم اهل گناه


گرچه جز صحبت رسوایی من نیست ، ولی
همچنان ، چشم براه توام ،ای پاره ی ماه