..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

بانوی ایل

این ماه که می آید بانوی کدام ایل است؟

این نو رس نا آرام ، آهوی کدام ایل است؟


کِلوانِکش(1) از الماس ، مِلوانِکش(2) از یاقوت

این بیدِ – رها در باد گیسویِ – کدام ایل است


از عطر نفسهایش ، سرمست شده صحرا

این پونه یِ خوش بویِ خود رویِ کدام ایل است


در گُلوَنی(3) اش پیداست ، رخساره ی زیبایش

این نقره ای افشانِ مَه روی کدام ایل است؟


پوشیده به تن سُخمه(4) ، باز آمده از چشمه

این شوخِ – سیه چشم و ابرویِ – کدام ایل است؟


از شوق قدمهایش ، جادٌه به تپش آمد

این کبک خرامان و خوشخوی کدام ایل است؟


از شرم و نجابت ، گُل انداخته گونه هاش

این کولی زیبا و کم روی کدام ایل است؟


او رفته و دل برده ، من مانده و دلمرده

بر روی لبم یخ زد: "آهوی کدام ایل است"


           

 

1) کلوانک kelwanek  بزبان کردی یعنی انگشتر

2) ملوانک melwanek بزبان کردی یعنی گردنبند

3) گلونی golwani   سربند زنان کرد و لُر

4) سخمه sokhme کت، بالاپوش زنان کرد

                                                   

... و امٌا


نامه ای از :

یک دوست اصلاح طلب به من!

( در وبلاگ دیگرم !)

بقیع

باز هم در جستجوی دُرّ پنهان بقیع

 

می زنم دل را به دریای خروشان بقیع

 

 

یک به یک جا می گذارم ، خانه های سنگی اش

 

در به در دنبال آن گمگشته مهمان بقیع

 

 

آفتابی نیلگون دیشب در اینجا گم شده ست

 

تا شود گرم از تب جسمش ، زمستان بقیع

 

 

می روم تا انتها ، بی . . . آه ! حتی یک نشان

 

دست خالی باز می گردم  به دامان بقیع

 

 

می فشارد سینه ام را ، بغض چندین ساله ام

 

می کشد دل رابه آتش ، آذرستان بقیع

 

 

باد،آنسومی دمد در نی : نوایی حُزن بار

 

می رود تا استخوان سوز نیستانِ بقیع

 

 

دشت هم سر می کشد لا جرعه خون آفتاب

 

من به جا می مانم و شام غریبان بقیع