سه واقعه ی تلخ مرداد و که ماه تولدم بود رو بهم تلخ کردو متاسفانه در هر سه رویداد ، سهم کودکان بیشتربود !
توی واتساپ این شعر و گذاشتم دوستان ابراز محبت کردندو بنده نوازی فرمودند !
نظراتی هم که مهرداد بر آن نوشت ، شعر تر از این سه شعر من بودن !! اگر ممکن شد تو کامنت ها میذارمشون
(1) " غزه "
..............................................................................
( 2 ) "شنگال "
................................................................................................
( 3 ) " طبس "
فغان ازهواپیمای طبس بر می خیزد و
سرش را از این همه درد
بر زمین می کوبد
کسی دلواپس این شق القمر نیست!!
کودکان ایرانی اما
جانشان را
با بچه های غزه و شنگال
قسمت می کنند !
علی محمد محمدی - مرداد 93
رمضان است و دلم لک زده تا کی رسی از راه عزیز
عید من بسته به باز آمدن چهره ی ماهت دارد...
باتبریک عید فطر ، گفتم در این گرمای وسطِ تابستون یک غزل برفی شاید دما را پایین بیارد غزلی که در ماههای آخر سال 92 سروده ام و جزو غزل های مجموعه شعر جدیدم تحت عنوان :
" هرچه دل بفرماید " است که اردیبهشت سال 94 به چاپ خواهد رسید
تقدیم به مخاطبان نازنینم :
هرچند طومارِ خوشی های مرا برچیده برف
با این همه، خوش آمده ، پایش به روی دیده،برف
از ناودانِ چشمم از دیروز ، باران جاری است
اما درونِ سینه ام ، یکریز می باریده برف
تا خواستم بُگریزم از خود ، رادیو اعلام کرد:
راه فرارِ از خویش را ، تا رویِ سر پوشیده برف
ازقبل با باران، قرار صبحِ خیسی داشتم
قول و قرار و نقشه هامان را زِ هم پاشیده برف
مسدود کرده راههایِ روستاییِ دلم
تا شهر پُر جمعیتت !!! این پا پتی کوبیده برف
هی خواسته مَنعم کند ، بازم بدارد از سفر
با صد زبان چرب و نرم ، آرام و تر کوشیده برف
غم، پشتِ در زوزه کشان ، تا بَر دَرَد حالِ مرا
این گرگِ بد ترکیبِ خون آشام را زاییده برف !
یخ زد جوانیّ و نشاطِ روزهای پشت سر
حالا پریشان و خراب و روی سر : "باریده برف"
سُر خورده ام در برفِ پُر حجمِ زمستانِ خودم
با هر زمین خوردن ، به من صد بار می خندیده برف !
با تو قدم در زیر باران ، عاشقانه می زدم
حرصش درآمد بارها ، دندان به هم ساییده ، برف !
پا را فرا تر از گلیمش بُرده تا آبم کند
بر زخم سر باز دلم ، مُشتی نمک پاشیده ، برف
***
اما بداند لحظه ای پا پس نمی خواهم گذاشت
تا بعد از این کمتر بگوید حرف ناسنجیده ، برف
من دست در دست تو تا دروازه ی فصل بهار
گیریم حالا راه را ، از حِقد سدّ گردیده برف !
بهمن ماه 92
و در آخر :
پیراهن سرخ غروب هفتم مُرداد را
از تن به در آوردی و حالا سیه پوشی چرا !؟
...................................................................................................................
عکس روز :
...................................................................................................................
وبلاگ دیگرم مرغ سعادت با مطلب :
" دیدنی ها و خواندنی ها و شنیدنی ها " بروز است