..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

لبخندهایت ...


چه روزی آه ! چه روزی ؟ که هر پرنده رسید
نوکی به پنجره زد پیشوازِ در زدنت


                                               "حسین منزوی"





هرسال  آخرین جلسه ی انجمن شعر و ادب ایوان باشعرخوانی دوستان در قالب سنت این چند سال اخیر تحت عنوان پیشواز بهار برگزار می شود


امسال شب شعر و موسیقی


                             " پیشواز بهار "


با حضور و شعرخوانی شاعران :


دکتر بهروز یاسمی ،


سعید عبادتیان ،


جلیل صفربیگی


و شاعران شهرستان ایوان و شاعران میهمانی از دیگر شهرهای ایلام و کرمانشاه


                روز پنجشنبه 28 اسفند 93 ساعت از 8 تا 11شب


درسالن آمفی تئاترارشاداسلامی ایوان برقراراست


پنج برنامه ی اجرا شده ی سالهای گذشته با استقبال خوب مردم و علاقمندان به شعر در شهرستان ایوان مواجه شده است و امسال در ششمین مراسم پیشواز بهار باشعر و غزل به استقبال سال نو می رویم


     یوسف آبادیانی خواننده خوش صدای کلهر نیز به اجرای


موسیقی خواهند پرداخت !


* حضور برای عموم آزاد است



......................................................................................................................................................................



سلام

این رشد تکنولوژی هم مشکلات خاص خودش را دارد فکر نمی کردم روزگاری بیاد اینقدر از وبلاگ و مخاطبان دوست داشتنی ام فاصله بگیرم اما فضاهای مجازی واتساپ و وایبر و تلگرام اینجا را به پرده ی محاق فرو برده اند ! باور کنید بالغ بر 100 گروه مجازی عضوم که بعضی گروهها 100 عضو دارند از شعر و ادبیات فارسی گرفته تا شعر کُردی و گروههای اجتماعی و سیاسی و انرژی های مثبت و ....  ( اووَه )

تعداد پیام ها و شعر ها و نقدها آنقدر زیاد است که فقط در تلگرام 40 هزار و 93 پیام نخوانده دارم !!

بگذریم...!

امروز در این هوای برفی خواستم از شعرهای آدم برفی که 80 شعر را شامل میشود بذارم اما صبح که آن شدم دوستی تصویر خاتمی عزیز رو تو صفحه ام گذاشته بود مزیّن به این عبارت  : خاتمی حذف شدنی نیست !

همین باعث شد غزلی اگر چه نارس در من شکل بگیرد تقدیم به گل رویتان :





              " لبخندهایت ... "




جارچی گفته ست ممنوع البیانی ! اینکه چیز تازه ای نیست


نیست حاجت به بیانت ، تو عَیانی ! اینکه چیز تازه ای نیست




پشت ابر تیره دیدن دارد آن لبخندهای گاه گاهت


آفتابی در میان آسمانی! اینکه چیز تازه ای نیست




با منی یا بی منی ، در قلب و جان ملّتی جا داری ای دوست !


در رگ ما خون تازه می دوانی! اینکه چیز تازه ای نیست !




کی تو را سنجیده با این پیرهن هایِ ریاکارانه ی چین !؟


جنس تو اعلاست ای بُردِ یَمانی ! اینکه چیز تازه ای نیست




حافظ ار بود و تو را می دید ، ای سرو سَهی بالایِ ایران !


گفت تو شاهِ شجاعِ این جهانی ، اینکه چیز تازه ای نیست





دوم خردادی و مردادی و مهر و دی و آبان و آذر


این زمانی ! آن زمانی ! هر زمانی ! اینکه چیز تازه ای نیست





این تبَرها بیم دارند از تو - ای چون نیمه ی اسفندِ هر سال- !


تو درخت دوستی را می نشانی ، اینکه چیز تازه ای نیست




تا همیشه ما هوای با تو بودن را به شُش ها می فرستیم


گرچه  حالا چون هوا از ما نهانی ، اینکه چیز تازه ای نیست


 



                      2 اسفند 93  ایوان