..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

یک توضیح !

با سلام


تقریباً چهل روز پیش بعد از مرگ مشکوک یک پدر و دو فرزند دختر و پسرش در یک شب غم انگیز ، در افواه پیچید که آنها با سمّ کشته شده اند و باعث تاثر همه ی ملت ایران گردید عکس آنها پس از مرگشان هم خیلی سریع در رسانه های مجازی انتشار یافت ! بنده هم که در آن ایام با همکاران فرهنگی مون روی تحصّن صنفی مان زوم کرده بودیم خیلی در جریان این مرگ خانوادگی قرار نداشتم اما یک روز که در اینترنت موضوعی رو سرچ می کردم تصویر مرگ دست جمعی و مظلومانه ی این خانواده بالا اومد و با دیدنش بسیار متاثر شدم و با صدای بلند و بی امان گریه کردم و به پهنای صورت اشک ریختم و همانجا غزلی سرودم که خیلی سریع فضاهای مجازی را در نوردید و باعث گلگی و شِکوِه ی خانواده ی متوفیان شد تا اینکه امروز گواهی پزشکی قانونی دال بر مرگ اعضای این خانواده ی سه نفره بر اثر گاز گرفتگی را عیناً مشاهده کردم بماند که خیلی از پزشکان متقاعد نشده اند و علائم این مرگ خاموش را با آنچه در تصویر آمده است یکی نمی دانند اما احترام به قانون واجب است و مبادی قانونی بدون هیچ ملاحظه ای این مرگ را بر اثر خفگی استنشاق گاز کربن مونو اکسید می دانند

به همین خاطر از بازماندگان و وابستگان خانواده های محمودی در شهرستان ایوان عذر میخواهم که مرهمی بر زخم ناسورشان نبوده ام اگر چه وظیفه ی یک شاعر و رسالت او برجسته کردن رویدادهای اجتماعی و واکنش در قبال اتفاقاتی است که در جامعه مان می گذرد !

سکوت نکردن در مقابل آنچه به عنوان فقر و محرومیت برای مردمی اتفاق می افتد که بر روی گنج خوابیده اند و ملحفه ای از رنج بر روی آنها کشیده شده است !   



   با احترام  -  علی محمد محمدی  4 خرداد94




.............................................................................................................................................................................................................................


شعری برای " بنزین "  در وبلاگ دیگرم : مرغ سعادت

نظرات 10 + ارسال نظر
یک دوست قدیمی نا مهربان سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:10

سلام علی آقا کاش از مبادی قانونی واز طریق منابع موثق وخصوصآ خانواده آقای محمودی خبر را دریافت می نمودی هرچند مرگ این عزیزان مظلومانه بود اما متآسفانه شایعاتی که در خصوص مرگ این عزیزان وجود داشت بیشتر خانواده معزی رارنج می داد مرحوم علی محمودی اینقدر بچه هایش را دوست داشت حتی حاضر نمی شد بچه های بی مادرش رابه مادر بزرگشان تحویل بدهد من از شما خواهش می کنم به خاطر بی مادر ی این بچه های معصوم سروده ای بسرایید شاید مرهمی بر زخم خانواده داغدار باشد.یاعلی

سلام دوست قدیمی مهربان
آن عزیزان 29 فروردین فوت شدند من20 اردیبهشت تصویر را دیدم و در سوگشان سرودم در این سه هفته بحث غالب همان سمّ بود و گرنه من میوِگ که نیستم دخالت بی جا کنم !

آرزو..ی قلب بی تپش.. سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:08

سلام.آخی..
..داشتم از غصشون دق میکردم.
حالا باز مرگشون با ی حادثه قابل تحمل تره !
خدا بیامرزتشون.

سلام مهربان
نیستی و کم پیدا شدید

محمد خانی چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 20:07

سلام دای دای
در حیرتم از این جماعت که به هنگام زیست آن مرحومان سکوت و بی اعتنایی اختیار نمودند و وقت رحلت آن عزیزان بر شمایی تاختند که از زخم و غم دوران حیاتشان گفته ای!!
فرض محال بر آن است که این عزیزان دچار گازگرفتگی شده اند و از هیچ نهاد امنیتی و نظامی اعمال فشاری بر پزشکی قانونی صورت نگرفته است اما نمیتوان صورت مسئله را چنین پاک نمود.
این حضراتی که برای گلگی از شما از یکدیگر سبقت گرفتند و شنیدن "عذرخواهی"از شما را غنیمت؛
آیا میدانستند که پیکر این سه مرحوم چند روز در کنج خانه افتاده بودند و دریغ از فامیل یا آشنایی که بخواهد صله رحم به جا بیاورد؟؟؟
اصلا تمام کسانی که این خیال باطل را داشتند که اینان با خوردن سم به حیات دنیوی خود پایان دادند از همه فامیل آن مرحومان عذرخواهی میکنند اما آیا نمیدانستند که؛
همین فامیلان با محبت(!!!!) مدتهاست سم "بی مهری"را به آنان خورانده اند و با شلاق "بی تفاوتی"به حضورشان در اجتماع هجوم برده اند؟؟؟
اینان که امروز رگ گردنشان از فریاد "وا فامیلا"برای شعرتان متورم شده است آیا از خود پرسیده اند که آخرین باری به دیدار این خانواده رفته اند و از آنان دستگیری کرده اند چه وقت بوده است؟؟؟
...
به دل نگیر دایی جان
به مانند همیشه رسالتت را انجام داده ای و قبلا نیز به شما گفتم که در این راه تنهایی.
به قول شاعر:
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید/
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

سلام برادر همیشه همراه
به جان خودت که خیلی برام عزیزه جز اندوه برآمده از درد آن تصویر جانکاه چیزی مرا به سرودن غمنامه شان وا نداشت نه عقده ی اشتهار ، نه خودنمایی شاعرانه و نه شماتت بازماندگان !
فقط تاراج انسانیتی را که بر باد رفته فریاد زدم !
بقیه اش بماند
بقول نیما :





آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند


در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون

گاه سر . گه پا

آی آدم ها

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :


آی آدم ها ..

و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آب های دور ی و نزدیک
باز در گوش این نداها

آی آدم ها…

راضی چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 22:04

درودبر شرفت

سپاس راضی عزیز
تو راضی باشی کافی ست

جعفر فرخ پور جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:41 http://www.farokhpor.blogfa.com

سلام استاد عزیز
گفتنی ها را دوست عزیزمان جناب محمد خانی به حق گفتند ذر اینکه شما به رسالت پاک خویش عمل کرده اید شکی نیست ولی در عجبم از این جماعت که چرا مردم را بلانسبت جیگر فرض کردن این بندگان خدا تا همین چند وقت پیش تو پارک ایوان زندگی می کردن چرا اون موقع وجدان هیچ مسئولی به درد نیومد کاری برای اینها انجام بده الان هم دلیلی نداره که وانمود کنیم همه چی آرومه ومشکلی نیست!! این حادثه در هر شهر دیگه ای اگه رخ می داد مسئولین آن شهر باید جوابگو می شدن حال فرض کن از گاز گرفتگی این اتفاق پیش آمده باشه که دیگه بدتر
ولی از ساعات اولیه این حادثه همه مسئولین دست به دست هم دادن و تلاش کردن که وانمود کنند این حادثه از گازگرفتگی بوده که جای تاسف
داره موفق باشی استادعزیزم

سلام جعفر جان
غریب تندرست برادر
ما از ازل تا کنون زنده فراموشان مرده پرستیم
این هم من است هم تو هم دیگرانِ این سرزمین عجایب

آرزو..ی قلب بی تپش .. جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 17:55

سلام.

این ورا نمیام استاد مگه فقط ب خاطر ی وب.

اعصاب مجازستونو ندارم مثه سابق.

موفق باشید.

سلام بی اعصاب عزیز
سپاس از بودن و آمدنت

فرمیسک جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 22:51

من تو فزوین.شنیدم این مرحومان مدتی تو تونل و غار زندگی کردن این جماعت فامبل اونموفع کجا بودن

فرمیسک جان
همه ی ما یکدیگر را رها کرده ایم تا روز مردن
آنگاه جامه از تن بر می دریم و شیونمان گوش فلک را کر می کند

دوست قدیمی نامهربان یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:03

جناب آقای محمد خانی شما که این حرفها را می زنی علم غیب داری که فامیل این مرحومان را متهم به بی تفاوتی می کنید که صله ارحام را به جا نیاورده اند بنده از نزدیک در جریان زندگی این خانواده هستم تمام تلاش خودشان را کردند که مسیر زندگی بچه ها به حالت طبیعی باشه مثلآبا مادر بزرگ زندگی کنند اما با مقاومت مرحوم علی محمودی مواجه می شدند فامیل خیلی تلاش کردند اما نشد چیزی که دل هر انسان منصفی را به درد می آورد عکس این عزیزان هنگام مرگ بود که در فضای مجازی دست به دست می شد واقعآ کسیکه این عکس را برای اولین با ر در فضای مجازی گذاشت چطور در مقابل وجدانش ودر مقابل خدایش جوابگو است خدا از سر تقصیرات همه ما بگذره معلوم نیست مرگ ما چطور خواهد بودفآعتبروا یا اولی الابصار...

دوست قدیمی مهربان
شاید آن عکس تلنگری بوده برای همه ی وجدان های خفته ی این جامعه ی طبقاتی که ارزش انسان ها را نه بر اساس لیاقت و دانایی و توانایی هاشان بلکه به بلندی و کوتاهی شاسی های ماشینشان می سنجند !

محمدصادقی جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:42

خدایا !

ای غریبه ای که قریبی

ای ناپیدای واضح،

ایکه عدم دربرابرمحبتت ناچیز،امااشک به اندازه تو زیبا!!!

ای به اندازه مجنون،عاقل و ای به اندازه لیلی،شیرین

ای همیشه درکنارمن وای من همیشه دور ازتو

ای شکوه اندیشه مولانا درشگون شگفت شمس

ای به اندازه ارامش درشبهای اتوبوس،خوب مطلق

اندکی درکنارم باش وسخن بگو ازتنهایی ها و طعنه ها.مگر نمیدانی من وتو وعلی (ع)

هرسه تنهاییم.وه که چه ترادف باشکوهی!!!!

ای خدای من! مگوکه درعصریخبندان اندیشه ها ودرقبرستان عاطفه ها! و درشوره زار لبخندها!

ودرسنگلاخ ایمان و عشق و صبر!طغیان تن فرسای تنهایی،ما را از اغوش هم باز میدارد

و مگوی که فاصله ها چه از مرز موهوم ذهن باشد و یا چه نزدیکتر از رگ گردن،مرا ازتو جدا میسازد!

و مگوی که عقیده ها وسلیقه ها،مکتبها و مذهبها،

افرینها و نفرینها در پیوند ملکوتی من و تو که ممهور است به عشق خللی واردمیسازد.

اما بگو،فریادبزن،براسب چموش سخن بتاز،که من بی تو درعزلت این کلبه درویشانه خویش که

پر است از سمفونیِ پرسوزِ سکوت،چه کنم..................(نوشته خودم)
سلام بر استاد محمدی دوست داشتنی
امیدوارم همیشه ایام به کامتون باشه.هی گفتم سلامی عرض کرده باشم

و مگوی که عقیده ها وسلیقه ها،مکتبها و مذهبها، آفرینها و نفرینها در پیوند ملکوتی من و تو که ممهور است به عشق خللی واردمیسازد.

محمد جان سلام
نثر زیبایت را چندین و چند بار خواندم و لذتی مضاعف بردم
دست و قلمت مریزاد برادر خوشفکرم

[ بدون نام ] یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 15:27

بى عشق زیستن را جز نیستى چه نام است
یعنى اگر نباشى،کار دلم تمام است

حسین منزوى

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد