فراخوان دومین جشنواره منطقه ای شعر کودک کُردی:
" مِنال و مه لوچِگ "
یه خبری تو سایت جوی زر ایوان اومده بود که دلم و به درد آورد و کمی اوقاتم و تلخ کرد
تراوش ترانه ای تلخ و واقعی که من فقط نوشتمش :
✅شهرداری را فکری باید/
سهم کودکان شهر من تنها دو تاب بازی است
پدری باید برای دقایقی تاب خوردن رایگان فرزندش ، در صف قرار گیرد یا
تنها نظاره گر بچه هایی باشد که با پول پدرانشان از قلعه ی بادی آرزوها
بالا می روند و بر غرور له شده ی مردی کارگر سر می خورند . . .
http://joyzar.ir/news/11341
.... اندر احوالات شهرم .....
کمی اوضاع شهر من خرابه
و طرح جامعش بر روی آبه
اگر از دید مسئولان ببینین
نه تنها خوب، بلکه ناب نابه
تمام کوچه هاش آسفالته هستن
خیابوناش پر از چاههای آبه !
ترافیکش رقیب شهر تهرون
پر از شاسی بلند پُر شِتابه
صدای بوق و ترمز،روی اعصاب
تو گویی که بزرگراه نَوابه
فقط کم داشت تانکرهای گازی
که بو[ش] انگار، بو عطر و گلابه
و مَیدان[ی] که اصله توی دنیا
نمی یابی برایش یک مشابه
یه سایپا که بُلن گوهاش میگن:
هُلو ارزان ! آهای سیبِ گلابه !
کفایت میکنه یک شهر و یک تاب !
ولی این شهر دارای دو تابه !!
آهای بچّه! کمی آروم تر ! هیس !
برو !مسئول پارک امروز، خوابه
برو فردا بیا ! یاللّه ! هِرّی !
برو ! عَه جمع کن این اشک و لابه!
برای کودک محرومِ شهرم
دلای اون دو گمنامم کبابه !
چو پرسیدم چرا ای شهر وضعت
یه جوری بی حسابه، بی کتابه !؟
جوابم داد و قانع کرد ما را
که وضعم بدتر از زرنه ، سرابه !؟
زمستون، جمعه ها رو سوی سومار
ناهارش هم کباب مرغ ، بابه
تابستون،جمعه شب : "سی عفدلا" که
یه جا پیدا کنی کُلّی عذابه
خوران هم بسته بود این چند ساله
سرابش بازه و حالا کم آبه
بمیرن دشمنای خونی ما
همونکه اسمشون نفت و طنابه !
همه ش غصّه،همه ش قسط و همه ش وام
بجای خنده، رو لب اضطرابه
خلاصه شهر من شهری عجیبه
فقط یک خورده اعصابش خرابه
!
" علی محمد محمدی "
94/5/24 ایوان