هوایِ چشمهایِ من ، کمی تا قسمتی ابریست
ولی چندیست از بارانِ بار آور نشانی نیست
دوباره تحتِ تأثیر هوایِ پُر فشارِ غم
دلم یخ می زند اما چه باید کرد ؟ چاره چیست !
نه حرف من ، که این دردِ گیاهِ خشکِ هر باغ است
چگونه می توان در قحط آب و روشنایی زیست !؟
نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم
فقط این را بدان اینجا نفسها هم زمستانی ست!
چرا پرسیده ای کی اینچنین کرده پریشانش !؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست !
به بارانی ترین شبها قسم جُز در فراقِ تو
دل بیچاره ام یک آن ، به حال زارِ خود نگریست
تمام فکر و ذکرم اینکه یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست!
مردّد مانده ام اینجا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفیِ محضی ست
پُلِ ابروت می گوید: " توقف مطلقاً ممنوع! "
نگاهت می دهد اما به من فرمان که اینجا : " ایست !"
نمی دانم بمانم یا به دست باد بسپارم
درخت بید بختم را که تقدیرش پریشانی ست
دوباره "بی وفایی" امتحان می گیرد از عُشّاق
زلیخا صفر ، مجنون صفر ، یوسف بیست ، لیلی بیست !
آذر 76 - اصفهان
دوست عزیزم شاعر نازنین - طاهر جمشید زاده از سرابله - لینک یکی از شماره های مجله روزهای زندگی رو که یکی از غزل هام و چاپ کرده بود برام ارسال کردن، ضمن تشکر از ایشان و کورس عزیز -مسئول صفحه ادبی این مجله ی وزین- تصویرش و اینجا قرارش میدم
دوستان و مخاطبان عزیزی از جمله "کانی " و " 1111111111111" خواسته بودن لینک دانلود همه ی شعرهام و بذارم. البته من همه ی شعرا رو که نخوندم اما همین تعداد خونده شده در این وبلاگ ، وبلاگ دیگرم یا وبلاگ عزیزانی مثل فرید شعبانی هست . ولی بخاطر احترام به این عزیزان لینک اکثر این شعرهای خونده شده رو اینجا میذارم. تقدیمشون
دانلودغزل اوغور بخیر! علی مجمد محمدی
دانلود شعر "خودسوزی دختران" علی محمد محمدی
دانلود غزل «فراموشی» سروده علی محمد محمدی باصدای مهردادمحمدی
دانلود غزل کُردی ( نچیدو ) علی محمد محمدی
دانلود تصویری غزل خداحافظ علی محمد محمدی جشن فارغ التحصیلی ۷۴
دانلود غزل کُردی « دالِگ » علی محمد محمدی
دانلود غزل « مهمان عشق » علی محمد محمدی
دانلود غزل کُردی " کم خود بگر ئرامان "علی محمد محمدی
دانلود غزل کُردی " مه قه لبد ئاسنه " علی محمد محمدی
دانلود غزل "چند وقت است ..."از علی محمد محمدی با صدای مهرداد
سلام بزرگوار !
غزل عالی تان را خواندم . الحق که شعرهای دهه ی هفتاد چیز دیگری بودند وحال و هوای شان بسیار متفاوت با شعر امروز . از چند بار خواندنش لذت وافر بدم . موفق و موید باشید .
مردّد مانده ام اینجا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفیِ محضی ست
پُلِ ابروت می گوید: " توقف مطلقاً ممنوع! "
نگاهت می دهد اما به من فرمان که اینجا : " ایست !"
سلام
استاد خوش قول!
پاییز76 دو نفرو انداختین که چی؟!
خاستم بگم دس مریزاد از آذر 76 تا حالا
سلام
خب وقتی قراره از درس "بی وفایی" امتحان گرفته بشه، معلومه ذلیخا و مجنون صفر میشن و نامردها و بی وفاها 20 میگیرن !
سلام شبتون خوش
سپاس اط شعرزیباتون و از حضور گرمتون ..افتخار دادید
زنده بودنم
به حیرانیست.
به این است که بشکنم
و دوباره بسازیام.
به این است که خراب شوم
و دوباره بنایم کنی.
به این است که هی بیایم سویت
و دورم کنی.
میدانی!
زندهگیم
همین چیزهای کوچکِ تکراریست ...
سلام استاد.خوبین؟؟ماشاا. حسابی معروف
شدین دیگه احوالی از فقیر فقرا نمیپرسین ها
((تو به من خندیدی))
خنده ای از سر شوق٬ خنده ای از ته دل
و ندانستم من٬ که چه سان بی پروا٬
دل به دریا زده از باغچه همسایه٬ سیب را دزدیدم.
معجز عشق تو بود٬ شایدم سحر دو چشمانت بود.
غرق در رویاها٬ محو چشمان تو بودم ٬ ناگه٬
((سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک))
ـ شیشه عمر من افتاد به خاک ـ
و بدنبال نگاهت٬ باغبان را دیدم.
غضب آلوده نگاهش کردم.
باغبان بغضی کرد٬
با نگاهی غمگین و پشیمان شده از رفتن تو٬
سیب دندان زده را داد به من.
باغبان گفت به من : درد تو درد من است٬
سیب دندان زده اش را بردار٬
او نخواهد آمد.
رفتنی رفت که رفت٬ و تو هم برگی از این تکراری.
خشمگین پرسیدم : که چرا اینجایی؟ زکجا آمده ای؟ و چرا آمده ای؟
رنگش از چهره پرید٬ آهی از سینه کشید٬ بغض را پایین داد٬ قطره اشکی خشکید
و به سختی نفسی تازه کشید
بعد آن با من گفت : من همانم که از این باغچه همسایه٬ سیب را دزدیدم.
سر به زیر افکندم و خجالت زده از پاسخ او٬
در جوابش گفتم :
خانه کوچک ما نیز چنان خانه تو سیب نداشت.
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه-
پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟
ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه!
اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن
با هر صعود جاودان پیوند پیمانه
امشب به یادت مست مستم تا بترکانم
بغض تمام روزهای هوشیارانه
بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛
کز جان گره خورده ست این پیوند جانانه
چون نبض من در هستی ام پیچیده می آیی
گیرم که از تو بگذرم سنگین و بیگانه
گفتم به افسونی تو را آرام خواهم کرد
عصیانی من! ای دل! ای بیتاب دیوانه!
امشب ولی می بینمت دیگر نمی گیرد
تخدیر ِهیچ افیون و خواب ِهیچ افسانه
گاهی نفس هم با دلم هماهنگ نیست!
گاهی بغض .گلوی لحظه هایم را چنان میگیرد
که فریاد میشود تنها راه نجاتش
اما چنان محاصره ی دلتنگی تنگ است
که باز چشم که باز میکنی هر طرف بغضی کمین کرده است
چاره ای نیست!
انگار باید ببارم
انگار تنها همین یک راه مانده است!
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت
سلام استاد نمیتحویلی؟
کاش من میمردم.
غم تو کشت مرا
من گرفتارم و تدبیری نیست
نه ز پایان سیاهی خبری نی ز سحر
هیچ امیدی نیست
و دریغ از تو که آنی به دلم فکر کنی.
کاش یارم بودی٬ تو نگارم بودی.
کاشکی٬
اما حیف ...
تو ببخش اینهمه خودخواهی را.
دست من نیست اگر از تو نفس میگیرم٬
امر کن تا که بمیرم٬
بخدا میمیرم...
در سکوت سرد زمین
مجالی برای خواستنت می خواهم
برف میبارد اما تو
از زمانه هم سرد تری هنوز..
من گاهی برای شقایق های عاشق، قلبم به درد می آید
یعنی آنها هم روزی مثل من پرپر خواهند شد؟!
قلبم به مانند جویی، روان شده
مواظب باش جوهر قلمم
ورق های سفید دفترت را مرکبی نکند...
سلام بزرگوار ... حق با شماست ...
: ایقره ایمه تنگمانه خوه یان تنگیان نیه ...
طرجیه میدم دستمو بگیرم رو کلاوم و حیچی نگم!
وقتی وبتو باز کرد و عکستو دیدم به این فکر کردم که اگه الان خودتو میدیدم چطوری میخندیدین!!!
کوره گور پدر استقلال و پیروزییش مخصوصا ...
اگر بنو اگر باخن هه وه جهنم ...
مه ارا جر بکیشم ...؟
وه قول ننیم
چمان بوه نو جامه دنه ایمه ...
بومه نظر ننیم را ای جملات گهر باره یه...
واقعا زیبــــــــــــا
یه همچین شعره زیبایی حرفی برای گفتن نمیزاره
موفق باشید
لایــــــــــــــــــک
سلام بر شما و هزار درود جاودانه
حــوصــله ام بـــرفــی سـت !
بــا یـک عــالــمه قنـــدیـــل ِ دلتـــنگی ،
از گــوشـه ی دلــــم آویـــــزان !
آهــــای !
کـــافــی ســت کمــی “هــا” کنــید ،
تـــا کــه “آب” شــــوم !
سلام هزار بار درود بر شما
من مانده ام این چشم چرا این همه کال است
چشمان تو آرامش دریای خیال است
تو قله ی دنیایی و من خسته ترینم
حالی بده سیمرغ دلم بی پروبال است
کم حوصله ترازمن عاشق که کسی نیست
یاد تو قرار دل من در همه حال است
در شدت وابستگی من به نگاهت
نه جای شک و شبهه و نه جای سوال است
سلام آقای محمدی
این کامیون توی کوچه ی خونتون چیه صبا که از اونجا بعضی مواقع رد میشیم حالامونو بهم میزنه
باتو هستم ای غریبه،
آشنایم میشوی؟
آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟
روزگار،
این روزگار بی خدا تا زنده است
ای غریب آشنا،
آشنایی با خدایم میشوی؟
من که شاعر نیستم
شکل غزل را میکشم
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟
ای غریبه با شکوه و دلخوشی
همسرای خنده های باصفایم میشوی؟
بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی
با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
با قلم می گویم
ای همزاد
ای همراه
ای هم سرنوشت
هردومان حیران بازیهای دوران های زشت
شعرهایم را نوشتی؟
دست خوش
اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟
تنهاییم را به دکتر نشان دادم
گفت:باید احساست را حجامت کنی
تا از بیماری بی تویی خلاص شوم
من:دکتر!یعنی باید بی احساس شوم
دکتر:نباید عاشق شوی،باید رعایت کنی
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ
بﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺲ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو
چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعای چشمانت
سلام عمو جان خوبی؟ عمو بحث تعریف کردن یه مقدار قدیمی شده! باید بگم واقعا لذت میبرم و خیلی جالبه که همیشه منتظر شعرهای نابت هستم.
واقعا عالی بود و دست مریزاد
راستی عمو افتخار مجلست که محبوبترین شعر منو چاپ کرده!
در ضمن با اینکه به خودم قول دادم توی کامنتها دخالت نکنم اما باید به دوستمون بگم که اون کامیون توی کوچه شما ماله داییه ما مجتباست!
دوستان فک کنم "حالشون" فرنگی مآب باشه! بهتره یه خیابون دیگه پیدا کنن که به حالشون هم بخوره!
چون معرفت داییمون رو با کله این دوستان حالی به هولی(!) عوض نمیکنیم! فدای "خان به سلامتش!"
مخلصیم عمو جان
ی ارا اپ نکی ؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید شما ؟
درود بر شما
تفالی زده بودم ز جام فنـــــــــجانها
به قصد چشم تو آنشب بنام فنجانها
به رنگ قهوه ی تیره،از آسمان غزل
نشسته سایه ی چشمت به بام فنجانها
به روی شهد لبانت، نشسته لبهاشان
شکر وزیده دوباره به کام فنجـــــــــانها
اگر به سینی هستی نگاه میـــــکردی
به رنگ چشم تو میشد تمام فنجانها
تمام اهل جهان با عطش شبی خواندند
حـــــــــــــــــــــــــــروف نام ترا در کلام فنجانها
***
خدا کند تو بمانی به فال و اقبــــــــــــــــالم
به این طریق بماند مــــــــــــــــــرام فنجانها.....
سلام من دنبال پروفایل بودم ولی مثل اینکه فعال نیست...
از اشعارتون کتاب هم چاپ شده؟
خدایا دست و بالم از حرف خالیست ....
هرچه هست تویی وتو حرف نداری....
(زنده باشی استاد)
سلام آقای محمدی اگه پیداشون کردین یه خبر بهم بدین.
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای که در خلوت خانه پیر میشوی...
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بی هوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست .
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر ِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست ؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است .
احمد شاملو
سلام استاد...
خوبی...
ب وب منم سربزن خوشحال میشم...
طرز تلقیه ذهن از زندگی ...هر چه باشد در ضمیر ناخوداگاه بر زندگی تاثیر خواهد گذاشت...کسی چه می داند .....حتی ثانیه های بعد دوران عمر چگونه خواهد بود...رفیق به سراب سال های غم نباید فال غم برداشت...مثبت فکر کن....الکترون های ازاد همیشه ازاد فکر میکنند....خود را در قفس انچه شاید اتفاق افتد زندانی نمی کنند...پس مثبت فکر کن....شاید فردا روزی بهتر باشد...و هست
سلام وبتون قشنگه به وب منم سر بزنید
سلام استادمرسی ک دعوتموقبول کردیدبهم سرزدید...
باورکنیداخلاقو رفتارم برخلاف ظاهروبمه...
چشم وقت کنم دستوراتتونواجرامیکنم
راستی باافت7ارلینک شدید...
... نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــر !
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام...
سلام آقای محمدی... شعراتون درعین سادگی پر از ایهامه و من دوست دارم اشعارتان را....
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــر !
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید میتواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛
امروز آن “یک” باشیم
سلام اقای محمدی چرا جواب همه رو میدین الا من ؟؟؟؟؟
سلام ماندانا خانم
باور کن نمی دونم کدوم کامنت و میگین که بی پاسخ مونده
بعدشم چرا آدرس وبتو نذاشتی !؟
احسنت
سسرررررام.خوفییییی استاد.چطولی؟خبر مبری نی ازت ؟الان چقد خوجحالییییی من واست نظر دادم ؟میدونم قابل گفتن نی .بابای
سلام مرسی . شما خوبین ؟
اووخت این به چه زبانی شما تکلم فرمودین !!؟
ﺩﺭ ﻗﻠــــــــــــﺐ ﮐﻮﭼﮑـم
فـﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾــــــــــــﯽ ﻣﯿﮑـنی
ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﺎﺋﺐ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﺍﯼ
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗــــــــــــــــﯽ ﺩﺍﺭﺩ
بـﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷــــــــــﺘﻦ !
چرا سر نمیزنی
شعر را از معنی چشم تو فهمیدم ، کجایی ؟
عشق را با منطق ِ دل سنجیدم ، کجایی؟
.
ای خیالت نازکتر از هر صبح ِ روشن
هر سحر در آیینه تو را دیدم ، کجایی ؟
.
در گذر همچو نسیم ، کوچه باغ عمر من
من چو بیدی در مسیر باد لرزیدم ، کجایی ؟
.
انتظار از مهر و مَه دارم ، بتابند بی دریغ
حالیا در خانه ای تاریک خوابیدم ، کجایی؟
.
تندیس تو را با اندیشه ای در شعری بلند
از عقیق عشقی ناب تراشیدم ، کجایی ؟
.
در حریم زندگی جز حسرتی دیرین نبود
جوهر احساس خود ، بر تو بخشیدم کجایی؟
با زبانی گرم وگیرا می سرایم من تورا
شعر راازمعنی چشم توفهمیدم کجایی ؟
سلام وبت خیلی قشنگه ... دوست داشتی ب منم سر بزن
سلام استاد.....می خواستم که ازتون خواهش کنم که در مورد خیابان های ایوان شعری زیبا بسرآیید
سلام بر استاد محمدی....ازتون خواهش می کنم در مورد چاله چوله های خیابان ایوان شعری بسرایید...با تشکر
امیر محمد جان
این چاله چوله ها خودشون یه شعر بلندند
مثنوی هفتاد من کاغذند !
اما کو گوش شنوا که درمان کند این درد را !
احساس پرانتزی را دارم
که همه ی اتفاقات خوب
داخل آن اتفاق می افتد .
آری ؛ خدا را مهمان قلب کوچکم کرده ام
خوشا بحالت
میزبان خوبی باش
یکی از فانتزیام اینه که روز تولد جملک، همه تو میدون آزادی جمع بشیم
ریخت و ققیافه همدیگرو ببینیم
شاید باعث بشه تو لایک دادن هامون هم یه تغییری بدیم...
فانتزی دست یافتنییه ها!
موافقین؟
سلام آنا وبشو حذف کرده گفت اگه کاری باهاش داشتین بیاین وب من
ایشالله به فانتزی ات برسی
آنا کیه !!؟
باز هم مثل همیشه که تنها میشوم ، دیوار اتاق پناهم میدهد
بى پناه که باشى قدر دیوار را خوب میدانی !
میان ابر تند و تیره شد در بند ، خورشید
و باز آمد شب و شرم و شکست از بی پناهی
بار الاها ای خدای عدل وداد
هر که کرده یادی از ما زنده باد
ماکه معتاد رفیقیم وخمار روی یار
درمرام ما نباشد ترک این نوع اعتیاد[گل]
اعتیادت و ادامه بده


جور کردن جنست با من !
سلام
عالی بود
به وب منم حتما سر بزنید
نظرتون درباره تبادل لینک چیه؟
منتظرتونم
سلام استاد یه خورده دیر ولی به جمعتون پیوستم
ممنون میشم یادی از منم بکنید
مبارکه حانم ناصری
کار خیلی خوبی کردی
قطعاَ دوستداران شعر و ادب در آینده ی نزدیک از شما بیشتر خواهند شنید
لینک شدین و به دوستان خوب "غزل، عشق است" پیوند زده شدید