مراسم رو نمایی از cd و کتاب
" غزل ، عشق است "
با حضور غزلسرایان معاصر
محمد علی بهمنی
عبدالجبار کاکایی
بهروز یاسمی
فاضل نظری ، دکترعلیرضا خانی ، مهرداد محمدی ، کورس احمدی، قباد(امید) سوماری،صادق حسینی ، علی ادیب ، حمداله لطفی و فواد ابراهیمی
و گویندگان مطرح ایران
بهروز رضوی
ژاله صادقیان
وجمعی از اصحاب هنر و شعر و ادب
یکشنبه 14 اردیبهشت 93
ساعت 17:30 دقیقه
فرهنگسرای ابن سینا
واقع در شهرک غرب - خیابان ایران زمین شمالی
غـــزل، عشـق است
مشتمل بر 55 غزل عاشقانه از :
بهروز یاسمی، مهرداد محمدی، کورس احمدی، امید (قباد) سوماری، علیرضاخانی، علی ادیب، حجت اله رستمی، داریوش همتی، صادق حسینی، علی محمد محمدی، حمدالله لطفی، فواد ابراهیمی، مهدی احمدی خواه، همایون منصوری، امجد و حجت زمانی ، نادر حسینی، آزاده بی باک، اسحاق نوری، محمد حسین حیدری زرنه، محمد یاسمی و...
که بامقدمه ی:
زنده یادحسین منزوی
به انتخاب :
علی محمد محمدی
نگاشته شده است و چاپ اول آن امسال در نمایشگاه کتاب از سوی " انتشارات راز نهان "با تیراژ 3000 جلد به دوستداران غزل عاشقانه ی فارسی عرضه می گردد
لینک خبر رونمایی غزل، عشق است در سایت ایلام پویا
.................................................................................................................................................................
غزل من و شیطان
تو از آتش ، مرا از آبِ مانده آفریدند
تو را یاغی ، مرا گندم خورانده ، آفریدند
از آبی ِ وسیعِ آسمان ، پایین کشیدند
مرا در خاکِ بدبختی نشانده ، آفریدند
تو را به جرمِ سرپیچی ، مرا به جرم غفلت
به نوعی هر دو از فردوس ، رانده آفریدند
به من دادند سهم از رنج و رُعب و رِخوت، اما
دل و دنیا و دینم را ، ستانده آفریدند
تو را هم وسوسه ریز و هماره فتنه انگیز
و تا یک سکّه پایینت ، کشانده آفریدند
به ما درسِ " بدی را با بدی پاسخ بده بود "
"که از هر دست بگرفتی، از آن ده" آفریدند
به جرم قتلِ یک گندم ، مرا به تیر بستند
به دست خویش ، ماشه را چکانده آفریدند
... و من در هیئتِ مرد و تو هم در قالبِ زن
دچار عشق و عقل از سر پرانده آفریدند
بهانه بود طاعت ! ما دو تا مغضوب بودیم !
از اینجا مانده ، از درگاه رانده آفریدند
***
...و اینک من کی ام!؟: شیطان ،تو :شیطان، ماهمه:تو
و در ما از خدا چیزی نمانده آفریدند
تهران سوم آذر 85
................................................................................................................................................................
کنگره ملی شاکه و خانمنصور - دو تن از شاعران و مفاخر ایلامی - که بیشتر از 250 سال پیش می زیسته اند بزودی در شهرهای ایلام و ایوان برگزار میشود جلسات متعددی در این زمینه در اداره کل و فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ایلام برگزار شد که با بررسی وچوه شخصیت ادبی این دو شاعر کُرد و ویژگی های شعری آنها محورهای فراخوان مشخص گردید و با تشکیل کمیته های کنگره از جمله کمیته علمی و کمیته اجرایی ، پوستر جشنواره تهیه و به اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی استانها و شهرستان ها خصوصاً مناطق کردنشین ارسال شد
شاکه و خان منصور دو شاعر برجسته ایلامی هستند که تاثیر بسیار زیادی در ادبیات مردم این استان گذاشتهاند.
این همایش در بخش تاریخ و تاریخ ادبیات شامل بررسی آثار و احوال و افکار شاکه و خان منصور، نقش شاکه و خان منصور در جنگهای ایران با بیگانگان، تاثیرگذاری و تاثیر پذیری شعر این دو شاعر ایلامی، روایت پردازی مردم از زندگی شاکه و خان منصور، بررسی مقطع تاریخی حیات شاکه و خان منصور برگزار میشود.
در بخش ساختار زبان محورهای بررسی شعر شاکه و خان منصور از منظر زبانشناسی و گویشهای ادبی، شاکه و خان منصور در مقایسه با گویشهای کردی امروز سبک شناسی، شعر شاکه و خان منصور در زبان شعری مورد توجه است.
علاقه مندان میتوانند
در بخش تحلیل محتوا نیز تحلیل شخصیت شاکه و خان منصور، چرایی و چگونگی دل بستگی شاکه و خان منصور به یکدیگر، درون مایه های شعری شاکه و خان منصور، دغدغه های فلسفی در شعر شاکه و خان منصور بررسی اصالت شعری و تاثیری قرآن و حدیث در اشعار شاکه و خان منصور آثار خود را ارسال کنند.
در بخش زیبا شناسی نیز زیباشناسی شعر شاکه و خان منصور، مشابهت و نزدیکی سبک شعری شاکه و خان منصور با سبکهای رایج ادبی کردی و فارسی، تاثیر و نفوذ شعر شاکه و خان منصور در ادبیات شفاهی منطقه، جایگاه شعر این دو شاعر ایلامی در شعر کردی جنوبی مورد توجه است.
آخرین مهلت ارسال آثار پایان مرداد سال 93 می باشد و محدودیتی برای ارائه تعداد مقالات در محورها و موضوعات اعلام شده وجود ندارد.
آثار ارسالی باید به صورت تایپ شده و در برنامه Word2003 باشد، حق چاپ آثار نیز برای دبیرخانه ی همایش به صورت کتاب محفوظ است.
علاقهمندان میتوانند آثار خود را به آدرس دبیرخانه این جشنواره به آدرس اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ایلام، واحد فرهنگی ارسال کنند
فراخوان این همایش در سایت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قرار گرفته است.
پست الکترونیک: mangvmanesht@gmail.com
- نشانی دبیرخانه: ایلام، خیابان رسالت، ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ایلام، واحد امور فرهنگی.
- تلفن: ۰۸۴۱۳۳۳۸۵۱۰// نمابر: ۰۸۴۱۳۳۴۵۰۸۷
- آخرین مهلت دریافت آثار: پایان مرداد 93
گفتنی است «خان منصور» از ایل کلهر و خان منطقه ایوان در زمان حکومت
نادرشاه افشار بوده که در سال 1305 هجری قمری در منطقه جویزر ایوان استان
ایلام دیده به جهان گشود،وی جوانی خوش سیما،خوش ذوق و خوش سخن بوده است و
قبل از اینکه «شاکه» را دیده باشد یا او را بشناسد گاهی خود را به آمدن
همدمی نوید می داد.
«شاکه» متولد بین سال های(1115تا1120) هجری قمری است که در روستای پاقلعه
در دهستان بولی متولد شد و تا قبل از دیدار با خان منصور زندگی را با رنج و
سختی می گذرانده است،شغل او نمک فروشی بوده و مادر پیری داشته است.
وقتی شاکه برای فروش نمک به محل اسکان خان منصور می آید و با مردم معامله
میکند،خان منصور با دیدن خوش برخوردی او هنگام معامله می گوید:درویشی او از
خانی من بهتر است و با مصرع شعری باب صحبت با شاکه را باز می کند و شاکه
نیز با مصرع شعری جواب او را می دهد.ملاقات شاکه و خان منصور نقطه شروع
زندگی این دو شاعر است.
دبیر کنگره : علی محمد محمدی
دبیر کمیته اجرایی : حمداله نوروزی
دبیر کمیته علمی: دکتر علی حسن سهراب نژاد
کمیته علمی : دکتر علیرضا خانی - استاد ظاهر سارایی - دکتر علی حسن سهراب نژاد - دکتر علی محمد سهراب نژاد - حبیب بخشوده
دبیر وبسایت کنگره : محمدرضا رستم پور
................................................................................................................................................................
با دو مطلب قلقلک یارانه ای و عکس هایی از ایران قدیم ( 1) بروز گردید
سلام عمو علی
ممنون که به وبلاگم سر می زنی ونظر می دی مارو شرمنده می کنی
کتاب زیبا و عاشقانه ی "غزل عشق است"عالیه مبارک.کاریست ستودنی وجاودان
خسته نباشید
به امید روزهای بهتر
وغزل های عاشقانه تر
سلام امیر جان
اتفاقاً به اتفاق دکتر خانی ذکر خیرتون
با آرزوی سربلندی و موفقیتتون در تحصیل
عمو درسامون ولا اینقدر سختن.
راستی این وبلاگ202دبیرستان کوثر مال خودمه یعنی من سرگروهم و نظراتو تایید میکنم.
بابا مدیر سایت !
بابا تأیید کننده !
بابا سرگروه !
راستی اینه معنی احساس چیست؟؟؟
ان دو چشم خیره و نمناک چیست ؟؟؟
ان دو قلب ساکت و پر اضطراب
وان دو دست سرد و بی جان مال کیست ؟؟؟
....
استاد ممنون میشم من رو در لیست دوستانتون لینک کنید
وبلاگتون مبارکه
لینک شدی آقا محمد
سلام آقای محمدی! کم پیدا شدید....بابا یادی هم از ما بکنید.......
چشم دوست عزیز
باور کن مدرسه و فاتحه خونی و شعر و دیگر مشغله هام اجازه نمیدن
ولی از این به بعذ بیشتر هستم
سلام . در گاراژی به روز است !!!

فقط همین یک کار از دستمان بر میآید و البته دعا برای عدم اصابت هر تیر بلایی به هر کجایتان !!!!
راستی جناب موفق باشید در امر خطیر مجری گری ! هرچه نباشه شما دوتا پیرهن از ما بیشتر پاره فرموده اید ومخلوقات خدا را در جریان این پیرهن پاره کردگی بهتر می شناسید .
یهنی الان نگرانتان نباشیم فی الواقع؟!!!!!!!!!!!!! قربان مرام از ما بهتران که گاه به صغیر وکبیر و حقیر و سفیر و غیره و ذالک رحمی ازشان تراوش نخواهد شد .
راستی اجرای مراسمات احیانا به گاراژنزدیک نیست در شهر بی قهرتان (انشاالله البته ) ؟! گفتیم برای سرویس ایاب و ذهاب به رفقای در گاراژ سفارش کنیم در مضیقه نباشند اهالی !!
زحمت ایاب و ذهاب رو که همگاراژی های شما بر عهده دارند !
مهم اینه تیر غیب بهمون نخوره
ورنه تیر بندگان را بیم نیست !
تولد کتاب قشنگت مبارک جناب محمدی.بودم در جلسه رونمایی خواندم کتاب را در خلوت خودم واستفاده کردم درود بر شما.در مورد شاعران جوانتر نیز چنین انتظاری را ازتون دارم(البته نه به اندازه طول کشیدن این کار
) .مرسی که از انرزی مثبت سرشارمان میکنی
سلام صادق جان
اول از همه اینکه خودت منبع انرژی + هستین !
به امید خدا و با انگیزه خوبی که شعر شاعرانی چون جنابعالی به ما میده بزودی مجموعه ی شاعران جوان تر هم به دست چاپ خواهیم سپرد
سلام آقای محمدی! ممنون که به من سر زدید... نوشته ایید "فاتحه خونی" یعنی چی؟ شعری که برام نوشتید هم خیلی زیباست...ممنونم
نارسیس عزیز ! ما به زبان کردی ، در واقع فارسی حرف می زنیم
اینی که معنیش و پرسیدی همون مراسم ختمه !
یه بار یه دانش آموزم سر جلسه ی امتحان پایانی نرسیده بود ازش پرسیدم دیروز کجا بودی که نیومدی امتحان ؟
گفت رفته بودیم نخود کندن !!
همون وجین بود !
اینجا در دنیای من گرگ هاهم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند
شعر عمیق و تکان دهنده ای ست !
پارسال باغ وحش پارک ارم رفته بودیم همه ی حیوانات از جمله شیر و پلنگ و ببر و ... یه گوشه کز کرده بودن و تنها حیوون فعال و بی قرار، گرگ بود که هر آن فک می کردیم از قفسش بیاد بیرون !
حالا اگه گرگ ها افسرده بشن ببین به سر بقیه مخصوصاً ما انسان ها چی اومده !
سلام آقای محمدی خوبی؟
میتونم بپرسم انجمن شعر کی برگزار میشه؟
سه شنبه هاست مائده خانم اگر چه چند وقتیه من اونجا نرفته ام !
سلام بر استاد نازنین آقای محمدی
تبریک میگم واسه کتابت..انشاله به درجات بالاتر ببینیمت
مرسی جمال عزیز
دست همیشه به معنای آغوش نیست!
گاهی فقط امنیت است . . .
فقط مثل «دست پـــــــــــدر»!!!
روزت مبارک سایه ات برقرار
سپاس سارا خانم
ایشالله که همیشه سایه ی پر مهر پدر رو سرتون باشه
سلام استاد وبلاگم رو اپ کردم ممنون میشم سر بزنید
و ناو چویلم مشی امیر
[تصویر: joke_.jpg]
1-معلم شیمی در باره کشش سطحی آب برای بچه های کلاس صحبت می کرد که بطور ناگهانی از دانش آموزی پرسید : احمد بگو ببینم چرا پشه ها به راحتی روی آب می نشینند اما هرگز در آب فرو نمیرن وغرق نمیشن؟
احمد بلافاصله جواب داد : آقا اجازه واسه اینکه چگالی پشه از آب کمتره !
2-استاد شیمی :کاشف طلا کیست ؟
دانش آموز : حوا همسر آدم
3-دانش آموزی با خوشحالی پیش پدرش رفت و گفت : بابا ببین امروز معلم شیمی بهم جایزه داد.
پدر ذوق زده از پسرش پرسید : چیکار کردی بهت جایزه داد؟
پسر بلافاصله گفت : یه سئوال از همه کلاس پرسید بهش جواب دادم.
بابا دوباره پرسید : سئوالش چی بود ؟
پسر گفت : معلم پرسید آب از چه عنصرهایی تشکیل شده ؟
پدر با عجله پرسید : خب تو چی جواب دادی ؟
پسر : من گفتم هلیم و نئون.Khansariha (6)
پدر با نا امیدی گفت : جوابت که درست نبوده پس واسه چی بهت جایزه داد ؟
پسر : معلم بهم گفت چون جواب تو به جواب واقعی نزدیکتره بهت جایزه میدم !!!!Khansariha (106)
سلام میلاد جان
طنز جالبی بود
راستی اومدم وبلاگت جالب بود
لینک شدی و به دلمون سنجاق
قربانت
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
لبریزم
ار حرفهایی که فقط گفته می شوند تا شاید باری از دل بردارند.حرفهایی که دیگران رو دل تنگ می کنه و دلم رو خالی
دلگیرم
از خودم و دلگیر از تو از یک نواختی این به ظاهر زندگی از روزهای نویی که اومدن و اومدنشون هیچ انگیزه ای برای زیستن برایم عیدی نیاورد
بگزار تهی شوم از این همه دلگیری از اسمان ابری بهاری با من بگو یا از رفتن زمستان بگو ار ستاره ها از ماه فرقی نمی کنه فقط با من حرف بزن
دلنوشته هام بهانه ای بیش نبود....فقط باورم کن که دلتنگم
حرف بزن ابر مرا بازکن
دیر زمانی ست که بارانی ام !
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
آه کنون دیریست
که فرو ریخته در من ‚ گویی
تیره آواری از ابر گران
چو می آمیزم با بوسه تو
روی لبهایم می پندارم
می سپارد جان عطری گذران
آن چنان آلوده ست
عشق غمنکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون ترا مینگرم
مثل این است که از پنجره ای
تکدرختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم
شب و روز
شب و روز
شب و روز
بگذار که فراموش کنم
تو چه هستی جز یک لحظه یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم
امشب به قصّهی دل من گـوش میکنی
فـردا مـرا چو قصـّه فـرامـوش میکـنـی
فراقت کاش هر دم، کار بر من سختتر گیرد
که تا هرکس مرا بیند، دل از مِهر تو بر گیرد
گَرَم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
" هوشنگ ابتهاج " ( ه.ا.سایه )