برای همراهی تیم فوتسال دانشکده فنی ایلام وقتی اسم زنجان بعنوان میزبان هفتمین المپیاد ورزشی اساتید و کارکنان دانشگاه های فنی کشور به میان آمد دیگر مقاومت نکردم !
برای من زنجان یعنی منزوی!
یعنی عشق ٬ یعنی غزل ٬ یعنی ...
هوای روح فزا و دلپذیر زنجان ٬برج های قشنگ و تازه ساخت مسکونی اش ٬ چاقوهای کم نظیرش ٬ حتی میزبانی خوبشان در برگزاری مسابقات همه به کنار!!
من اما برای دیدار حسین منزوی رفته بودم تا دیدار استاد غزل را در مردادماه ۱۳۷۸ در شهرم و در خانه ام پاسخ گفته باشم !
می دانستم پنج شنبه ها قبرستان شلوغ می شود عصر جمعه را انتخاب کردم تا دقایقی را با شاعر عشق به گفتگو بنشینم ! جمعه ۱۰ شهریور ۹۱ به دیدارش شتافتم
تمام قبرستان چسبیده به شهر را گشتم و هر از گاهی پرس و جو می کردم :
مردگانش لام تا کام نمی گفتند و زندگانش نمی شناختندش !! گویی آن نامدار گمنام بایستی تا همیشه ی ایام منزوی بماند!
عصبی بودم و دلگیر از این جماعت!
به یکی از جوانانش گفتم : به خدا نسبت منزوی به زنجان نسبت نیروگاه اتمی است به بوشهر !
نسبت اولدترافورد است به شهر منچستر !
مرد میانسالی گفت: بیشتر افراد مشهور در قبرستان پایین اند ! قبرستانی دیگر و دورتر درحاشیه ی جاده ی کمربندی ! جوانی دیگر از گوگل ایرانسلش سرچ کرد و گفته ی اورا تأیید کرد
آنجا هم پس از چند بار پرسیدن بالاخره کسی گفت: نزدیک قبر فامیل ماست!! و مارا هدایت کرد
عصر بود اما هوا دلگیر و بغض آلود بود آسمان گویی سیه پوشیده بود از مردنش !
انگار پاییز زنجان زودتر از موعد و از همین امروز آغاز شده بود!! باد به تندی می وزید تا غمگنانه تر نشان دهد آرامگاه « خدای غزل* » را
قبر منزوی ساده بود و بی تکلف - درست شبیه خودش! -
نام من عشق است آیا می شناسیدم؟ حسین منزوی مهر ۲۵ - اردیبهشت ۸۳
به او لقب عقاب غزل ایران داده اند٬ در سبک نیمایی خود بنیان گزار و پدیدآورنده ی سبکهای نوینی بود. و به قول محمد علی بهمنی " هوشنگ ابتهاج پلی زد ٬ منوچهر نیستانی بالای آن رفت وحسین منزوی از بالای آن پل گذشت"!!
منزوى از تأثیرگذارترین غزلسرایان دهه ۵۰ بود در حدى که منوچهر آتشى مى گوید: «وقتى غزل هاى او را خواندم احساس کردم که فضاى تازه اى در غزلسرایى ایران به وجود آمده.»
آتشى مجموعه اول او را با نام «حنجره زخمى تغزل» بى نظیر مى داند و این خصلت را همچنان در مجموعه دوم نیز لحاظ مى کند.
حسین منزوى شیوه نوینى را در غزل سرایى ایران بنا نهاد.از سوى دیگر « م. آزاد» معتقد است منزوى غزل را به شیوه اى شبیه به شعر نو مى سرود و نظم فاخرى را دنبال مى کرد.آثار او را بسیارى از مشهورترین خوانندگان خوانده اند، از جمله محمد نورى و داریوش اقبالى!
راستی چرا برایش بارگاهی ... !؟ مگر او ....
نه !! مشکلی نیست بارگاه بزرگ او چونان اهرام ثلاثه در مصر و تاج محل در هند در دل همه ی دوستدارانش بناست !
آرام به آرامگاهش نزدیک شدم ! دلم گرفت !
مگر می شود غزلی از او را خوانده باشی و سر تعظیم در برابر آنکه زیر این خاک آرمیده است فرود نیاری !؟
زنده ای در هر گیاه تازه کز خاکت دمد گر چه می دانم که ذره ذره می پوسد تنت !
اهداء شاخه گلی ٬ ذکر فاتحه ای و خواندن غزلی ! همه ی آنچه که از دستم من بر می آمد!
چشمانم را بستم و به فکر فرو رفتم :
پنجم مرداد ۷۸ منزوی از هواپیمای تهران - کرمانشاه پیاده شد و درون یک سواری خارجی که به پیشوازش فرستاده بودیم به ایوان می آمد
سر کوچه مان انتظارش را میکشیدم ! حس عجیبی داشتم! بعد از حدود ۶ ماه شعر نگفتن ٬ دیدم غزلی دارد در من برای او شکل می گیرد همانجا بر تکه کاغذی جاری اش کردم تا به جای قوچی پیش پایش قربانی کنم:
دوباره می زند امشب به سر هوای غزل
دلم گرفته برای تو و برای غزل
...و تا برای تو شعری بگوید امشب هم
دل عاجزانه می افتد به دست و پای غزل
نشسته ام که بیایی به میهمانی من
تو ای «الهه ی شعر» و تو ای « خدای غزل »!
چه کرده ای تو به این واژه های مستعمل!؟
که حرف تازه بر آید زجای جای غزل !
.. و شاملو به یقین دستش از غزل کوتاست
که بر گزیده سپید اینچنین به جای غزل !
مباد آنکه جهان بی تو لحظه ای سرخوش
که منزوی شود عالم ز انزوای غزل !
تداعی میکردم همه ی آن غزل خواندن ها را و خوب گوش کردن هایش را به شعر خوانی شاعران جوان دیارم : سیدجعفر و سید جبار عزیزی و عبدالرضا جانسپار از کرمانشاه ٬ جلیل صفربیگی ٬فرهاد شاهمرادیان و کیوان داودیان از ایلام ٬ داریوش همتی ٬ مهرداد محمدی ٬ کورس احمدی ٬اسحاق نوری و صادق حسینی هم از ایوان...
چشمانم را گشودم هنوز بر سر قبرش چمباتمه زده بودم و اشکی که از سر غربت فرو می چکد !
شاعر ! تو را زین خیل بی دردان ، کسی نشناخت
تو مشکلی و هرگزت آسان ، کسی نشناخت
کنج خرابت را بسی تـَـسخـَـر زدند اما
گنج تو را ، ای خانه ی ویران کسی نشناخت
جسم تو را ، تشریح کردند از برای هم
اما تو را ای روح سرگردان ! کسی نشناخت
آری تو را ، ای گریه ی پوشیده در خنده !
وآرامش آبستن توفان ! کسی نشناخت
زین عشق ورزان نسیم و گلشنت ، نشگفت
کای گردباد بی سر و سامان ! کسی نشناخت
وز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیز
ای خود تو هم یزدان و هم شیطان ، کسی نشناخت منزوی غزل ۱۴۵
زنجان غیر از آرامگاه منزوی دیدنی های دیگری هم داشت از جمله موزه ی رختشویخانه و موزه مردان نمکی که در معدن نمک یافت شده بودند عکس هایشان در ادامه مطلب است
هنگام بازگشت به موطنم دو روز را در تبریز و خانه ی خواهرم ماندگار می شوم تا به همراه دوست همیشه ام مهندس بهمن کیانی ( سرتنگی) به مقبرة الشعرا بروم و بزرگیٍ «شهریار سخن » را درک کنم
راستی غزل شهریار قوی تر و منسجم تر است یا منزوی !!؟
چرا تبریز سرشار از شهریار است از هتل بزرگ ۵ ستاره ی شهریار تا خیابان شهریار و مجتمع بزرگ تجاری مسکونی شهریار ! و لی زنجان تهی از منزوی ست !!؟
در راه بازگشت نمی توان از بوکان گذشت و به هنرمند فقید و خواننده ی بی نطیر کرد - حسن زیرک - ادای احترام نکرد
صدای خوشاهنگ او همچنان برسر « ناله ش کنه » طنین انداز است و جان ها را می نوازد !
در حالیکه در کنار او شمشال زن مشهور کرد - قاله مره ( قادر عبدالله زاده ) - نیز آرمیده است
سال ۸۶ بود اگر اشتباه نکنم افتخار داشتم در معیتش در کنگره شعر دانشگاه بوعلی همدان حضور داشته باشم تا نوای شمشالش را با تمام سلول هایم بشنوم
روح همه شان شاد - یادشان گرامی !
* پ ن : منزوی اهل خودستایی نبود اما وقتی من در آن شعر از او به عنوان خدای غزل یاد کردم لبخندی از سر خشنودی را می شد در چهره اش دید!
همراه با داماد و پسرعمویم -مجید محمدی - تصویر بردار متبحر و بازنشسته ی صدا و سیمای ایلام که در تبریز اقامت گزیده به دیدن استادیوم ۷۰ هزار نفری تبریز ومحل دیدارهای خانگی تراکتور رفتیم
موزه رختشویخانه نیز از جمله نقاط دیدنی زنجان محسوب می شود :
همچنی موزه مردان نمکی در خانه قدیمی «ذوالفقاری» از دیگر جاذبه های توریستی زنجان است
استاد من بچه روستای شاله شوری هستم راستی شاله شوری اومدی یا هی کلا اسمشم براتون غریبه
من هم از این سنگلاخ ساده ام
اهل این ایل غریب افتاده ام
ریشه ام در خاک این غربت سراست
با بلوط پیر اینجا آشناست
مهرداد جان !
شاله شوری روستای دلنشین غزل های عاشقانه ی بهروز است
مگر می شود نشناختش !؟
سلام آقای محمدی
خوب وخوشین؟
آون آقا الفتی که گفتین منظورتون بابای منه؟؟!!
کامنت بالایی که ،شمارو اشتباهی گرفتن!؟
آره !!
ولی یه وقت بهش نگی !
نکنه اطلاعیه بزنه و ما رو از نون خوردن که نه ! نون گرفتن بندازه !!
سلام استاد !
از فوتبالت تعریف میکنن !
منظورشون فوتبال دستی ست؟
یا پلی استیشن
تفا ریوم براگم !
مه خو اووه نیزانم
کاش هه یانگه ی ته ایوشید بزانسام !!
جون مادرت گلای گلایول رو خریدی یا از رو قبر دیگه ای برداشتی؟
اگه قسم نمی دادی می گفتم از روی قبر دیگه ای برداشتم!!
شلام
مرسی استاد
بی صبرانه مشتاق دیدار جمال شما و سیدمان خاتمی هستم
حالا خاتمی حرفی !
می سرایم از ته دل غزلی
یا که گویم برایت چند بیت شعری
اه تو ای سرو خرامان شده
بر سرو رویه من اوار شده
اینک که خدایه غزل اواره شده
برایش چند بیت شعر بخوان فاتحه
گویند روزی تو بودی خدای غزل
سلطان شعرو سالار ادب
این است نشان بارز حقانیت
که روزی باشیم سلطان غزل
به خاک ارمیم در کمال ادب
تقدیم به منزوی غریب از همه غریبتر
دستون درد نکنه افسانه خانم بخاطر شعر قشنگ و احساس شاعرانه تون
استاد میخوام برم خدمت 18 همین ماه افتادم امیدیه اهواز نیرو هوایی دلم تنگ شده از همین الان برای ایوان چه کسی سربازی رو بنا کرد لعنت بهش
دلم از خش خش پاییز گرفت !!
سلام کورش جان !
اگه شنبه تا ۵شنبه نبود تعطیلی جمعه و استراحتش بی معنا بود !
در کنار تلخی ها شیرینی قشنگ است !
خدمت بعدا خاطره می شود و دوستانش سرمایه !
کسانی که سختی خدمت را چشیده اند انسانهای بسیار موفق تری از معاف ها بوده اند و آبدیده ترند !
درناملایمات تحملشان بیشتر است و قدر پدر ومادر و خانه و زندگی و موطن خود را بیشتر می دانند
خداوند همراه توست
سفر به خیر گل من ! که می روی با باد
ز دیده می روی اما نمی روی از یاد !
اقای محمدی بزنم به تخته روزگار هرچه جلوتر میره ماشالاه شما جونتر میشین میشه راز جونیتونو به ما هم بگین شاید ما هم جوون موندیم
جوشونده ی اسفناج رو با کاهو و ترشیز میذاری رو اجاق !

هوفی که خورد پیازداغ میکنی و میل می فرمایی
راستی این هوف هم جریان داره یه بار مادرم رفته بود اراک اووختها مهرداد اونجا درس میخوند زمستان و سرمای اراک ! مادر براش عدسی درست کرده بود با سیب و پیاز و روغن و بقول خودمون نژیاو بن دار !
دوستان مهرداد که خورده بودن خیلی خوششون اومده بود از مادر طریقه ی پختش و پرسیده بودن !
مادرم گفته بود عدس رو که پاک کردین و خیسوندین میذارین رو اجاق هوفی که خورد سیب و پیاز داغ و اینا رو بهش اضافه میکنین!!
مهرداد می گفت مونده بودیم این هوف و چجور ترجمه کنیم و در واقع بگیم چه مرحله ای از جوشیدنه !!
سلام!به روزم!
خیال خام پلنگ من
....
به سوی ماه جهیدن بود!
سلام مهنس صنم خوش آمدین
...و آن شعر : من و تو آن دو خط...
استاد واقعا مردم از بس خندیدم مرسی که اینقدر باحالی دوستون دارم هم شما هم مهرداد عزیز
استاد کم لطفی نفرمایید شما بمب روحیه ی من هستی با شما خاتمی برای من خاتمی شد درود بر تو
سلام استاد
جدا حظ میکنم وقتی میام وبلاگ شما
فکر نمیکردم معلم سختگیری بوده باشین....
ازکامنتای شاگرداتون فهمیدم
زیا اهل شعرنیستم ولی خداییش استادشهریارکجا منزوی کجا؟
قصد توهین به نظر شمارونداشتم فقط نظرخودموگفتم..
روژگارد خوش...
اگه شعرهای منزوی رو بخونین غیر از این فکر می کنین
این بیت منزوی را نگاه کن :
دو چشم داشت دو « سبزابیِ » بلاتکلیف
که بر دو راهیٍ دریا - چمن ٬ مردد بود !
سلام بر علی آقای گل. هر وقت بهتون سر می زنم به یاد ایامی که با هم بودیم می افتم و دوبار ه عاشق غزل و شعر می شوم. موفق باشید.
سلام مهندس همت
قربان ما همیشه یاد و خاطره ی قشنگ باتو بودن را با خود بهمراه داریم
تو خود یک غزل خوش قافیه ی عاشقانه هستید
جاتون خالی بود وقتی امسال با مهندس بهمن روزهای خوشی را به یاد ایام دانشگاه سپری کردیم
سلام علی آقا واقعا شعرت محشره منو شناختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همونی که تو مدرسه زیاد لایییییییییییییییییی میخوره!!!!!!!!!!!!!!!!!و تو میخوای منو از نمایندگی خلع کنی حالا شناختی؟
سلام سعید حان خوبی قربان؟
نه دیگه نماینده ی لایقی هستی
دست کمی از دکتر قنبری نداری !
منم سعید وقاری ارادتمندیم
دیگه باهاتون قهرم. کامنتمو تایید نکردین
کدوم کامنت!؟ شما ؟
سلام علی محمد گیان/نمی دونم تایپ اون غزل به کجا رسید و الان بیت چندم هستید /اما از این پستتون خوشم اومد از این که وقت می گذارید برای این مطالب و یادی هم از منزوی کردید خوشحالم کردید به هر حال ما همه می دونیم که حق منزوی بهش داده نشده و فضای شعر هم مثل همه ی فضا هاس هیچوقت حق به صاحبش نمی رسه /سپاس
سلام بر شاعر نام آشنای استان محمدرضای دوست داشتنی !
قایم کنم !!؟
چی دارم بگم جز اینکه خودم و پشت این
بخدا هر کاری کردم قانع نشدم اون شعرو بدم چاپ کنی و مجموعه ی قشنگتو زیر سوال ببرم !!
اگه وقتش مونده یه شعر کورس و یه شعر مهرداد در اون زمینه گرفتم ازشون ٬ برات میل کنم !؟
انشا الله که تو در شعر ـ خاصه شعر کردی ـ به حق خودت برسی !
بال کول و پیت نیتیایگ
چوه وه پیم هاتگگه ؟ یه وه پیم بایگ !؟
سلام اقای محمدی خوبی
من قنبری رو فقط با شما شناختم بخدا اگه شما نبودی من هیچ وقت به قنبری رای نمیدادم تو بهترینی
ای بابا ما کی باشیم !!

دکتر یه چهره ی بین المللیه !
ولی مرسی شما خیلی لطف دارین
سپاس بخاطر اینکه ما رو پذیرفته این و خواهش انتخاباتیمون رو ...
قبلا که استاد منزوی اومده بود ایوان یه ماجرا سر نوع حرف زدن از جانب یکی از شعرای ایوانی پیش اومده بود که گویا به نوع حرف زدن شما ایراد گرفته بود میشه ماجراشو بگی؟
دقبقا نمیدونم به چه موضوعی اشاره دارین
اگه میشه واضح تر
سلام استاد یه سوال اگه الان بهتون پیشنهاد بدن بجای دبیری شیمی دبیر ادبیات بشید چی جواب میدید
فکر نکنم فرید جان از عهده ش بر بیام !!
همونطور که از عهده این یکی بر نیومده ام !!
سلام استاد من همونی ام که تازه با وبتون آشنا شده(دوست گل
رئوف خان)..وبتون واقعاْ زیباست عزیز...بخدا لذت میبرم ازش، مخصوصاً خاطرات بامزه تون و اون نژیاو مامانتون....واااااای عاشق نژیاوم ولی با معده م سازگار نیس






میشه همیشه از این خاطرات قشنگتون بگیییییییید؟؟؟
دوستون دارم ندید
مرسی شما لطف دارین
اهمونحور که دوست گلت دریایی از لطف و مهربونی ست !
اینجا متعلق به رئوفی ست !
سلام دوست عزیز...
به روزم با:
خودم را به مکتب برده ام....
با احترام و افتخار دعوتید به میهمانی واژه هایم
[گل][گل][گل]
سلام اقای محمدی وقت عالی به خیر اسم منو با چی لینک کردین که تو لیست لینکاتون نیس؟ راستی میتونید طول سال تحصیلی کلاس شیمی بذارید؟
با اسم سکوت
پایین تر از : « دغدغه باران ( فرشاد جمشیدی مقدم ) »
آره من امسال تابستون در موسسه های نغمه و قلم چی بودم
از ۱۵ مهر هم قلم چی شیمی های ۲ و ۳ و پیش در خدمتتون خواهم بود !
سلام
جدا شعراتون خستگی رو باخودش میبره
خسته نباشیدو...
شادزی
لطف دارین !
نه اینکه می چرخد در دهان زبان من است
که آتش است درونم و این زبانه ی من !!
سلام شب به خیر اقای محمدی اقای سیدی فیزیک دبیر خوبیه؟
آره چطور مگه !
در ضمن سیدی نه ! صیدی !!
سرگروه فیزیک استانه !
درود بر گیان گیانان، خواسم بزانم حضرتعالى مطمئنى خانم ولده نژیاو درس کردیگ ؟ ولا تا اوره بزانیم ایوانیل ماشاو خور بودن !!! د ماش تا نژی !واقعا پیشرفتتان نجومیه ، تبریک
نه بابا کدوم پیشرفت !؟
همونجور که ما خودمون زیر چرخ فشارهای اقتصادی پهن شدیم
ماش مون هم مث خودمون تحمل نیاورد و پهن شد و به نژی مبدل گردید!
وگرنه ...
یه بار قبلنا شام نون و هندونه داشتیم که هندونه بزرگمون نصف شد
بعد شام مهمون اومد برا شب نشینی و گپ و گفت
مادر میوه براشون هندونه آورد !!
گفتم دالگه فکر کم مهمانیله شام خواردنه !!
گفت : هه دنگده کر خدا ! آبریومان نوه !!
مخلصیم
فدای شاعر نازنین محمد عزیز !
استاد خواهشن شما با دکتر قنبری دوست هستی بهش بگو منی که با هزار سختی و بدبختی رفتم دانشگاه مدرک گرفتم الان از بیکار بخدا جونمون به لبمون رسیده خدارو شاهده مادرم مرغ کردی تخم مرغ میفروخت خرج تحصیل منو میداد حالا من جلوش رو سیاه شدم بخدا کارگری میکنم کفاف خونوادمو نمیده ممنون استاد محمدی دوستون دارم خدا حفظتون کنه
فکر نکنم دکتر قنبری کاره ای باشه !
خدا اونایی رو روسیاه کنه که می خواستن یک شبه همه رو به سرانجام برسونن و به هر کدوم ۲۰۰۰ متر زمین بدن که هم کشت و کارمون باشه هم ویلا توش بزنیم !!
استاد شما بهتون در س نمیدن بیاین غیر انتفاحی درس بدین خیلی دوست داشتم شاگردتون باشم زنده باشی
مونا خانم
شما که یه خط بالا تر « تنها » اسمتون بود و دانشگاه رفته بودین !!!
چی شد یه دفعه اومدین غیر انتفاعی ( غیر انتفاحی)
مگه نمی دونین هر کامنتی یه ip داره !!
استاد ایوه دى فره کلاستان هاو بان ، وه اوضاع شلپیاگ مالیه آخر دی میوه ها کو ! دى شامیه چه !ایمه که تماته کوردى نیمه نواى میمانیلمان!!
خدایی شعر جدیدت که گذاشتی رو وبلاگ دیگه محشره بهت تبریک میگم خدایی تو شاعری تو غرب تکی علی اقا
فدای سعید عزیز
سلام دوست من
از حرف های خوب و شعرهای زیبا لذت بردم مرسی
عکسای زیبایی گرفتین مخصوصا از مزار بزرگمرد غزل
راستی به روزم و منتظر نگاه پر مهرتون
گل نبود خودم مینویسم"گل"
مرسی غزل جان
چشم حتما
دوباره می زند امشب به سر هوای غزل
دلم گرفته برای تو و برای غزل
...و تا برای تو شعری بگوید امشب هم
دل عاجزانه می افتد به دست و پای غزل
نشسته ام که بیایی به میهمانی من
تو ای «الهه ی شعر» و تو ای « خدای غزل »!
چه کرده ای تو به این واژه های مستعمل!؟
که حرف تازه بر آید زجای جای غزل !
.. و شاملو به یقین دستش از غزل کوتاست
که بر گزیده سپید اینچنین به جای غزل !
مباد آنکه جهان بی تو لحظه ای سرخوش
که منزوی شود عالم ز انزوای غزل !
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد!!
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
یادت میآید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ریرا جان !!!!
نامهام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت مینویسم
حال من خوب است
اما تو باور نکن!!!
قهرم باهاتون دیگه وبلاگت نمیام
یعنی " تنها " هم !؟
همینطور اخه میخواد جای جای اقای محمد کریمی بشه معلممون راستی گفتن میخوان معلمای شیمی رو عوض کنن بالا غیرتا" بیا حافظ خودت میدونی جز تو کسی نمیتونه شیمی رو یاد من بده .
سعیدجان بذار بقیه ی دبیرای شیمی هم زجر کش بشن !
من آن نی ام که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام...
من بودم که گفتم کامنتمو تایید نکردین آقای محمدی. نمیدونم چرا اسمم نیفتاده بود.
سلام!!!
هیچ کامنتی از شما نیست که تایید نشده باشه !!
نمیدونم چطور شده. به هر حال چیز مهمی نبود. قصدم فقط عرض ادب به شما بود که حاصل شد.
خواهش می کنم ادب از ماست !
فرنوش میگه:

کشته مرده اون قراریم که تو و عمو علی گذاشتین و مهرداد رو شاهد گرفتین...
نه تو رفتی نه عمو علی اومد و نه مهرداد چیزی یادش موند! همتونم راضی بودین...
یه بار یه همسایه ی گیری داشتیم دخترش و سفارش کرد که شما میرین حوزه ی تصحیح اوراق مواظب باش ابن دختر ما فیزیک نیافته !!!




گفتم من شیمی تصحیح میکنم گفت من سرم نمیشه این هم رمزیه که رو برگه گذاشته !!!
رفتم حوزه ولی از یادم رفت سفارشش کنم !
برگشتم دیدم دم در خونه مونه !
گفتم خیلی عذر میخوام از یادم رفته !
گفت عصر بازم میری ؟ گفتم آره حتما میگم !
تو حوزه بازدید کننده اومده بود و عادی نبود و متاسفانه نشد بگم !
غروب که برگشتم تا دیدمش زبونم بند اومد !
متوسل به دروغ شدم (البته پیش خودم گفتم این دروغ فقط ۷ - ۸ ساعت دروغه و فردا وقتی سفارشش و کردم دیگه دروغی در کار نیست !) گفتم : بهش گفتم اونم گفته تا ببینم چی میشه !
گفت چی میشه یعنی چی !؟
من نمره فیزیک دخترم و از تو میخوام !
روز بعد که رفتم حوزه دیدم ۵/۱ نمره درس فیزیک اشتباه شده بایستی نمره ش رو روی سوالات دیگه پخش کنن !
من هم عجله داشتم که شیمی هامو زودتر تصحیح کنم خلاص شم !
عصر که دیدمش انگار زمین و توسرم می زدن خودم و جمع کردم و گفتم
۵/۱ نمره شون تغییر کرده ممکنه نمره ش بالاتر بره ممکنه کمی پایینتر بیاد ولی انشاالله میگیره !
گفت کره چاکردم وه مولا !!
چی میگفتم !!
یکی دو هفته بعد اومد در خونه مون گفتش که آقا ما چه جور زحمت تو رو جبران کنیم !؟
گفتم بابا ما چکار کردیم !!؟ ما کاری نکردیم !!
گفت کاری نکردی !!!!؟ دیگه می خواستی چکار کنی برامون !
گفتم آهان راستی آخرش چند شد آخه من دیگه تجدید نظر نبودم که چند شد !
گفت به لطف شما آخرش شد ۱۱
خدا رو شکر کردم
بقول فرنوش همه مون راضی بودیم فقط یه لحظه نزدیک بود یه سوتی بزرگ بدم !
خواستم بپرسم راستی اسم دخترتون چی بود سال بعد هم سفارشش کنم!!؟
بیا
خواهم آمد
اووخت من باید پاسخ چی بدم !!؟
dorood ostad
ye chizi ke inja baram jalebe kamentaeie ke mizaran o khaterati ke tarif mikonin hamishe 2nbal mikonam
khosoosan eshtebahi gerefte shodanetoon
ye rooz ye filmi az tv pakhsh mishod ahoora dasht negah
mikard manam mashghoole kare khoone boodam ke didam
bache mesle fanar dare bala o paein mipare o shere shomaro mikhoone hamoon man o to har do be yek..... Hy migoft amoo ali amoo
ali behesh goftam aroom beshin amoo ali koja bood alan shahre khodemoone sare kare goftesh na maman dadashe babaei na ostad mohamadi ro migam khili adame bahaliie ham sher mige ham film bazi mikone
akhe bacham shomaro ba yeki dige eshtebah gerefte bood
rasti in ke goftin eyvaniha bandar zeyadan shaki daresh
nist akhe gomrok ke sanad be nam zadan hamashoon
eyvanian
مرسی بیتا خانم
اهورا رو ببوس و سلام گرم ما رو هم به آقا محمد برسون
سلام استاد من کتاب نه رگس پژاره رو از کجا میتونم گیر بیارم؟
سلام امیررضاخان
اولا ببخشید دیروز جلسه شعر زودتر رفتم و جاتون گذاشتم کاری پیش اومده بود باید می رفتم
دومش فکر کنم جناب علیرضا خانی این کتاب و داشته باشن
سلام عزیز :
عصر تلخی بود عصر آخرین دیدارمان
آخرین باری که دستم حلقه شد برگردنت...
خدایش بیامرزادمنزوی عزیز را
شادان باشی وبرقرار
سلام شاعر خوش ذوق و نام آشنای نیبشابور !
سبز فرمودین قربان
هنوز یادم نرفته سال ۷۳ وقتی برای مسابق ی فوتبال با دانشگاه شهید چمران رفتیم اهواز و غزل «با همه ی بی سروسامانی» بهمنی رو اولین بار از شما شنیدمش و چقدر برام جذاب بود
سلام خوبین؟ راستشو بخواین چند وقتیه زده به سرم که منم یه وبلاگ داشته باشمُ البته گفته باشم من هیچ ذوق و استعداد وسلیقه ای تو شعر یا هیچ زمینه ای ندارم (به درد لای جرز میخورم فقط
)
به نظرتون میشه؟؟؟؟؟؟
میشه راهنماییم کنین؟
آره عزیز
این حرف و نزن مگه تو تمام توانایی های خودت و میشناسی !؟
خیلی ها هستن حرفای روزانه شون و میزنن و وبلاگ های پرطرفداری دارن
میتونی از متون ادبی ، خاطرات ، شعرهایی که تا حالا خوندی و دوس داری ، نقطه نظراتت برای زندگی و و و....
همین امروز درستش کن
من یه وبلاگ دارم که بی استفاده ست پسوردش و عوض کن شش دونگ مال شما !
من هم منشی و حسابدار !!
شما تاج سر مایی سرورُ فداتون شم........


(شوخی بودا)
خوب حالا آدرس وبتونو بدین ببینم اصاْازش خوشم میاد یا نه ؟؟