دوازدهمین روز هر ماه را بیشتر دوست دارم به گمانم قرص ماه در این روز در من به کمال می رسد و دریای دلم را طوفانی و پر جذر و مدّ می سازد !! تیرماهش بیشتر ! شاید چون گرم تر است و تیر تر !
آمد و زلزله در جان من انداخت و رفت
کار ِ ارگ بمِ ویرانِ مرا ساخت و رفت
لحظه ای بیش نبود ، آمدن و رفتن او
چون شهابی ، به شب دیده ی من تاخت و رفت
آن عزیزی ، که دل سبز مرا خشکانید
دِیه اش ، صاعقه ای بود ، که پرداخت و رفت
خواستم مالکِ مُلک دلِ خود باشم و لیک
یک نفر ، بیرقِ خود در دلم افراخت و رفت
دل بیچاره ی من ، در شبِ شاعر شُدنش
زود جَو گیر شد و قافیه را باخت و رفت
کاش !حال تن تبدارِ مرا می دانست
آنکه آتش به دلِ جنگلی انداخت و رفت
پ ن : این غزل را دوست هنرمندم آقای کمال گلرنگیان - استاد فوق ممتاز خوشنویسی - به رشته ی تحریر درآورده اند که اسکن می کنم و در اینجا تقدیم گل رویتان می نمایم !
به یه معلم شاعر میگن چی شده که تو


الان یه شاعر بزرگ شدی
میگه :آقا من تصمیم داشتم که فقط روزای تعطیل
شعر بگم که یه دفعه ای خوردم به تعطیلات تابستان
سلام اقای محمدی خوبین؟؟
ببخشید به خاطر جوک مسخرم اگه بد بود
راستی به وبمونم سر بزنید
نه ، جالب بود
مرگ من سفری نیست
هجرتی است
از سرزمینی که دوست نمی داشتم
به خاطر نامردمانش !
خود آیا از چه هنگام این چنین
آئین مردمی از دست بنهاده اید ؟
پر ِ پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت ِ درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن !
خوابی دیگر
به مردابی دیگر !
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر !
خوشا پر کشیدن ، خوشا رهایی !
آه ، این پرنده
در این قفس تنگ
نمی خواند ...
"شاملو یِ بزرگ[گل]
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های ترا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
"شاملو"
دوست شدن با صد ها نفر معجزه نیست .
معجزه ان است که با یک نفر دوست شوید که اگر صد ها نفر در مقابلتان قرار گرفتند همیشه در کنارتان بماند..
آپـــــــــــــــــم استاد عزیزم
فراموش کردن کسی که دوستش داری
مثل به خاطرآوردن کسی ست که هرگز او را ندیدی !
"برتولت برشت"
سلام استاد امیدوارم که امسال روزه را درپی بوسیدن لبهای کسی نشکسته باشی و خدا هم قبول کنه لا اقل این دوسه روز پایانی را تحمل کن بعد ..... آزادی که هم راه با عید افطار بوسه هم داشته باشی اگه تا الان نشکسته باشی
وبلاگ ایوان هم بروزه تشریف بیاورید
سلام استاد من نمیگم که جاب فط چادر حتی تو داستانم نوشته شده که میتونستی با یه مانتو مناسب میومدی
اقای انوشه میگفت :همه میتوانند حجاب داشته باشند اما تک وتوکی حجب دارند .بانظر شما موافقم 7 میلیارد جمعیت جهانه اما 313نفر انسان جور نمیشه البته این یکی از نشانه های ظهور شایدم ئجو داشته باشه اما نشانه وعوامل دیگر جور نشده اند .... جمله ای میگم شاید مسخره باشه اما همین دزدی های دولت نهم ودهم بدبختمان کرد چه از لحاظ معنوی (ظهور آقا)چه از لحاظ دنیوی ....تازه نمیدونم شنیدین که همین چند هفته پیش تو پتروشیمی ایلام بازم اختلاس شده ولی به لطف مسئولین دستگیر شدند اگر جناب هاله نور می بودند اینانی که الان اختلاس کرده بودند آزادانه وبه عنوانی فردی پولدار در شهر می چرخیدند .......در جواب سوالتون میگم که :خدا ریاکاری را دوست ندارد پس امام زمان هم دوست ندارد
سلام ایمان جان حرفاتون متینه
من هم اونجا نظر خودم و گفتم !
کامنت یکی از دوستان رو خوندم که سوال ازتون پرسیده بودن .... هنوزم که هنوزه با همون بیان شیرین و دوستانه ی همیشگیتون به سوالات جواب میدین جز معدود دبیرایی بودین که خنده هیچوقت از لبانتون جدا نمیشد و بیشتر با دانش آموزاش رابطه دوستانه داشت تا رابطه ی معلم شاگردی .... دست مریزاد
سلام محسن جان
اول اینکه شما لطف دارین
باور کن من هرسال اول مهر خوشحالی ام بیشتر از این موضوع است که به دوستان خوبم که نمونه شون آقا محسن است افزوده میشه
دوستانی که قلب های پاک و بی ریاشان پشتوانه ی بزرگ دوستی ام است
دوم اینکه بعد از بیست ، بیست و پنج سال هنوز وقتی به کلاس می روم احساس میکنم اولین روز معلمی ام است
فدای تو
سلام استاد
خیلی زیبا بود
این آمدن نمیدونم چرا همیشه ختم می شه به رفتن ، ولی شاید اینجوری دلچسب تره ....
.
.
.
.
عید تون هم پیشاپیش میمون و خجسته
زندگی بسته به این آمدن و رفتن هاست !
سلام معلم فرهیخته و دوست نازنینم مهندس امیر خورشیدی
سیزمون کردین قربان
سلام...وای خدای من! هربار این غزل رو میخونم انگار تازه میشنوم ! بس که زیبا و دلنشینه... بازنویسی کردم تا لذتم از این غزل بیشتر بشه...جسارت منو ببخشید:
؛
آمد و زلزله در جان من انداخت و رفت
کار ِ ارگ بمِ ویرانِ مرا ساخت و رفت
لحظه ای بیش نبود ، آمدن و رفتن او
چون شهابی ، به شب دیده ی من تاخت و رفت
آن عزیزی ، که دل سبز مرا خشکانید
دِیه اش ، صاعقه ای بود ، که پرداخت و رفت
خواستم مالکِ مُلک دلِ خود باشم و لیک
یک نفر ، بیرقِ خود در دلم افراخت و رفت
دل بیچاره ی من ، در شبِ شاعر شُدنش
زود جَو گیر شد و قافیه را باخت و رفت
کاش !حال تن تبدارِ مرا می دانست
آنکه آتش به دلِ جنگلی انداخت و رفت
غزلی گفته ام از گونه ی گل نازک تر
من بجز شعر چه گفتم که به تو برخورده!
چشم تو معدن الماس ولی لبخندت-
سینه ی ترد اناری ست که خنجر خورده
موج با شوق تو می آید و برمی گردد
متلاشی شده، بی حوصله و سرخورده
عبدالحسین انصاری
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید شما مبارک
استشمام عطر خوش عید فطر از پنجره ی ملکوتی رمضان،گوارای وجودتان
آروم آروم عید سعید فطر داره load میشه
---------------------------------------------
99%
پروردگارا
یک ذهن آرام.....
یک تن سالم ....
یک خیال راحت....
یک روز قشنگ....
یک خبر خوش....
یک خوشی از ته دل...نصیب عزیزانم کن......آمین
رمضان است و دلم لک زده تا کی رسی از راه عزیز
عید من بسته به باز آمدن چهره ی ماهت دارد...
عیدت عبودیت و بندگی بر شما و همه ی مخاطبان نازنینم مبارک
سلام استاد عزیز بابت کامنت که گذاشتین بسیار ممنونم
سلام خانم کانی
من فقط انتخاب کردم و تغییرات جزیی در آن دادم
بایستی قلم شیرین عیادی را ستود !
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
حسین پناهی
سپید بختیِ روز و سیاهروزیِ شب
بیان ساده ی لیل و نهار چشم تو اَند !
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
ماییم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟ حسین پناهی
کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل
خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو
"حسین منزوی"
از بهترین میزبان، در انتهای بهترین میهمانی، بهترینها را برایتان آرزومندم.
عیدفطـــــــــر مبارک
لبخند تأیید الهی بدرقه ی لحظه لحظه ی زندگیتون
عیدتون میارک
حیفـــ ــ ـ غـ ـزل سـ ـرودن نمیدانم
وگرنه
>>> چشمهای تـ ـو <<<
جان میدهد
قافیه ی غـ ـزل شود . . .
ساقی! بریز می ، زان جام شرابِ چشمت
بگذار ، امشبی را ، باشم خرابِ چشمت
صد دشت تشنگی را ، لاجرعه سر کشیدم
تا تر کنم لبی را، پای سرابِ چشمت
از جرعه ای نگاهت ، صدبار مست گشتم
صد میکده نیاید،ساقی! به خوابِ چشمت
مائیم و پیکری سرد، مانند برف اسفند
جانی مگر بگیرد، از آفتابِ چشمت
صدها سوال اگر چه ، در دل نگفته دارم
ما را مجاب کرده ، طرز جوابِ چشمت
هر چند می نخورده، مست و خرا بم امشب
جای تعجبی نیست ، با احتسابِ چشمت
گردید خیره چشمم، از نور مردمکهات
بگذار روی خورشید ، پلکت – نقابِ چشمت –
سلام آقای محمدی عزیز
خوبین؟
عیدتونم مبارک باشه...
سلام نرگس خانم خوبی
عید شما هم مبارک
چه خبر از درس و مشق ارشد ؟
سلام استادخوبم..
عیدسعیدفطرمبارک..
سلام خوشنویس نازنین بهروز عزیز
عیدت مبارک و دلت شاد و سرت سبز
خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم...
یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟
این عید بر شما و خانواده ی محترمتان مبارک
مهمانیِ خوبی بود
کاش " او " هم بگوید :
عجب مهمان خوبی بود !
عید فطر مبارک
دعاکنیم تاحال خوب واجابت دعاهایمان عیدیمان باشد...آمین

سلام....عیدتون مبارک
پروردگارا
یک ذهن آرام.....
یک تن سالم ....
یک خیال راحت....
یک روز قشنگ....
یک خبر خوش....
یک خوشی از ته دل...نصیب عزیزانم کن......آمین
این عید فرخنده بر شما و خانواده محترم مبارک باد
عیدت مبارک محمد سعید جان
خدایا این همه روزه گرفتیم
گشنگی کشیدیم
آخرش پول هم باید بدیم تا قبول شه
آخه این چه مهمونیی بود
عیدفطر مبارک
سلام آقای محمدی آپم
خیرو ری خدا بایگ هه ئیوشیگ مهمانی و له ورسی کشتمان !!
انشالله که همیشه سربلندو پیروز باشین
تو می دانی که من
از میان همه نعمت های این جهان ، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم
تنهایی است
"دکتر شریعتی"