دوست عزیزی ( به اسم بی نام!!) روز ۱۶ فروردین برای یکی از پست هام (نامه) کامنتی گذاشته بود که اگه میشه عکس مهرداد و بذارین خواستم همزمان با یکی از غزل های جدید ایشون اینکارو بکنم که مهرداد ترجیح داد نزدیک به چاپ کتاب « برسد به دست سارا » تقریبا یکماه دیگه شعرو بذارم وکتاب رو معرفی کنم.
حالا هم یکی از غزل های نارس چندسال اخیرم و قرار میدم و در معرض نقد!
عکس ها مربوط میشوند به نخستین کنگره شعر غرب کشور که یکی از بهترین کنگره های این یکی دوسال اخیر بوده !
یه عکس هم بعد از غزل گذاشتم که تصویر آخرین شعرچاپ شده م در نیمه ی دی ماه سال ۹۰ در مجله روزهای زندگی بوده که اولین پست وبلاگ هستش!
تحملمون کنید!!
عکس اول : داریوش همتی(راست) و مهرداد ( مجریان کنگره)
عکس دوم : ازراست به چپ: دکتربهروز یاسمی٬مهردادمحمدی٬محمدعلی بهمنی٬علی محمدمحمدی٬محمجوادمحبت٬داریوش همتی(و نوجوان امیرخانی فرزند شاعرعلیرضاخانی)
عکس سوم : ازراست:بهروز یاسمی ٬حجت اله رستمی٬ داریوش٬مهرداد٬علی محمد٬فرهادآزادی٬ مهدی احمدی خواه
گذشت آنکه به یک بوسه ی تو جان بدهم
و روی خوش یه خدایانِ دل ٬ نشان بدهم
تمام شد همه ی آن پریده رنگیهام
مباد آنکه دگر دل به ناکسان بدهم
برای من تو دگر مُرده ای ؛ خدای زمین !
مخواه هستی خود را به مُردگان بدهم !
من آن پرنده که سهمش شکسته بالی بود
نشد برای تو « بال و پری تکان بدهم »
تو ای الهه ی گریه ! دمی مجالم ده
به چشم های همیشه ترم ٬ امان بدهم
... و یا برای دوباره کشیدنِ غمِ تو
به شانه های نحیفم کمی توان بدهم
خدایْ پشت و پناهت ! برو خیالی نیست
اگر که بعد تو اینجا ٬ غریب جان بدهم