..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

پنجشنبه و 27 فروردینی !

ما مثل گذشته، همچنان رامِ شما


تا تلخ، مبادا بشود کامِ شما



کی گفته تحصّن !!!؟ نه !!! بمیریم اگر :


خواهیم شود خراب ، ایّامِ شما



ما کور شویم ، بشکند گردنمان


گر چشم ، ندوزیم به اقدامِ شما !



می ترسم از این عمر !! کفافم ندهد


از رادیو بشنویم اعلامِ شما



این رتبه هم ارزانیِ ریشِ خودتان


یک بسته پُر از تهی ست: احکامِ شما



پنجشنبه اگر که رخصتی فرمایید


بی آنکه بیاوریم ما نامِ شما



یک ساعت و ... دور هم دعایی بکنیم


آن کس که فرو کاسته آلامِ شما



یا مرگ نصیبِ ما بگرداند ، یا -


اوضاع مُرتّب و سر انجامِ شما



ما زود به خانه بر می گردیم


تا بلکه نیافتد از دهن، شامِ شما



ما وارث انبیا !!!! بله ! مُلتفتیم !!


ما کشک ، علَف ، چغندرِ خامِ شما !



ما مُتهمیم و جُرممان مشهود است !


زندانِ ابد ... ،  نه اصلاً اعدامِ شما



ما فلسفه ی خلقت خود می دانیم :


تا آخر عمر ، ضامن وامِ شما !



یک روز و ... تمام می شود ، از فرداش


ما مثل گذشته تا ابد رامِ شما !


پا تو کفش حافظ آن هم بیت بیت در یک غزل ده بیتی

اوضاع و احوال این روزهای ما معلمان اصلاً خوب نیست در حالیکه در فیش حقوقی یک دبیر  آموزش و پرورش کردستان با مدرک دکترای فیزیک و 21 سال سابقه ی کار ، حقوق 1 میلیون و ششصد و هفتاد هزارتومان درج شده است یک قاضی دادگستری با دو سال سابقه و مدرک سطح 2 حوزوی ماهانه 7 میلیون و دویست هزارتومان حقوق ثابت میگیرد ! از این ور و اون ور هم اگه چیزی گیرش میاد نوش جانش ! ما که بخیل نیستیم !

نه دولت های اصلاح طلب و نه اصولگراش هیچ گُلی به سر ما نزدن با یه وزیر بی عرضه و فسیل شده ای که همه مون را فانیِ فِی البدبختی!! ساخته است!

قراره 27 فروردین همه ی معلمان سراسر کشور این ناعدالتی و تبعیض را بانگ برآوریم ! فکر می کنم اگه حافظ الان زنده بود و شرایط ما رو می دید غزل زیباش رو اینگونه تغییر می داد:



        " غم بخور " (1)



حال و روزت ای معلم :  یوم الاحزان ، غم بخور !

کلبه ات هرگز نمی گردد گلستان غم بخور !


ای دل غمدیده ! حالت بد شود بد تر از این !

وضع تو هرگز نمی گردد بسامان غم بخور !


گر بهار و خوش خوشان باشد هوای دیگران

حال تو پاییزی است ای مرغِ نالان غم بخور !


دور گَردون هیچ روزی بر مراد ما نرفت !

دائماً یک جور باشد حال دوران،غم بخور !


هان بشو نومید ! چون واقف شدی از سِرّ خویش

پشت این پرده ست بازی های پنهان غم بخور !


گر ببارد از هوا باران نفت و سکه نیز !

چون تو را کس نیست پشتیبان در ایران، غم بخور !


در خیابان گر به شوق عید خواهی زد قدم

جیب تو بر حال و روزت زار و گریان، غم بخور !


تا ابد منزل خطرناک است و مقصد بس بعید

جاده ی بدبختی ات را ، نیست پایان غم بخور !


حالِ ما در اختلاس و رانت و انکارِ رقیب

کس نداند جز خدای حال گردان غم بخور !


حافظا ! در کنجِ فقرِ خلوت شب های ما

نور امیدی نمی تابد [به قرآن] ، غم بخور !




........................................................................................................................................


(1)

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن   
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن   
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوش خوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت   
دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب   
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند   
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم   
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید   
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب   
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار   
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور


            " حافظ "