..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

۱) آینه ۲) کابوس ۳) شعر کردی (سه ر کیه نی )

علی محمد محمدی (سال 87 )                                کتاب(دری به باغ پریشانی-سال انتشار 78)

خیلی از دوستان گلم کتاب « دری به باغ پریشانی»  رو  ازم می خواستن و هربار من شرمندشون می شدم امیررضای محمودی عزیز نیز خواستار شعرهای قدیمی تر شده بود بهمین خاطر دوتا از غزل های این مجموعه رو با تاریخ سرایششون گذاشتم  اگر چه نارسند و ناقص ! اما برگ زردیست تحفه ی پاییز ! تقدیم به همه تون. این غزل « آینه » رو اختصاصاً تقدیم میکنم به آقا منیر عزیزی نازنین که  همان سال ۷۸ بعد از تهیه کتابم  در بین ۴۴ غزل آن مجموعه به این غزل دلبستگی خاصی داشت ! 

آینه 

آینه در آینه ست: چشم تو در آینه 

پلک مزن! کرده در خویش نظر ، آینه 

آینه جز شیشه ای چیز دگر نیست که

چشم تو این اعتبار داده به هر آینه 

خشک شده بر در خانه ی زیبائی اَت

بس که زده یکسره حلقه به در ،آینه 

یاد گرفت از تو بی رنگی و شفّافیت

درس تو را خط به خط کرده زِ بَر، آینه 

آینه ها بازتاب تو و چشم تواَند

چشم تو شمس است و مانند قمر، آینه 

حزن نگاه تو معلوم نشد بر کسی

از همه ی بستگان تو ، مگر آینه 

می بَرَدم تا به رسوائی و مرز جنون

عشق تواَم بی گمان ،یاد تو:  «هرآینه» *               اسفند ۷۶ ایوان 

* «هرآینه» : به تحقیق ٬ یقیناً

................................................................................................... 

کابوس   (۲

 آسمان ابریست اما میل باریدن ندارد 
  ماه نیز امشب – خلاف دیشبش – دیدن ندارد 

 
باغ من ! امشب چه رفته بر تمشک سرخ لبهات !؟ 
مثل شبهای گذشته دیدن و چیدن ندارد 

 
یا همین مویت که عطر هرشبش تا ماه می رفت
امشب اما – رفته در خویش است و – بوئیدن ندارد  

 

 چشمهایت هم که روزی از شراب آکنده بودند
حال هر یک: خمره ای خالی که نوشیدن ندارد 

 
دستهای اطلسی گونت چرا نیلوفرانه
بر در و دیوارم امشب نای پیچیدن ندارد؟  


آبشار گیسوانت نیز چندی می شود که
بر کویر شانه هایم میل پاشیدن ندارد  


ماه من ! حرفی بزن ، حاشا مکن ، از روت پیداست
یک ستاره در شب چشمت درخشیدن ندارد 

 
با که می گفتم خدایا جز همین سایه کسی نیست
پس خیالاتی شدم من ، سایه پرسیدن ندارد 

 
باز هم چشم من و کابوس و رؤیا و تَوهّم 

باز این بیچاره امشب قصد خوابیدن ندارد   آبان ۷۵ ایوان  

..........................................................................................................................................

  این شعر کُردی رو که اولین بار فکر کنم سال ۷۷ در یک شب شعر در گیلانغرب خوندم و ویدئوش رو هم گیر آوردم ولی هنوز تبدیل نکردم اگه تبدیل کردم فایل تصویریش رو میذارم البته در همون سال در یه برنامه "صبح بخیر ایران " که «واحدی» مجری برنامه بود هم خوندم ولی نتونستم تصویرش و گیربیارم با عشق و ارادت به دوستانی که شعر کُردی خواسته بودند خصوصا دانش آموز سالهای گذشته م « عباس» تقدیمش می کنم 
 (دانلود شعر کردی « سه ر کیه نی » ( سرچشمه