..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

از حسین منزوی تا حسن زیرک !

برای همراهی تیم فوتسال دانشکده فنی ایلام وقتی اسم زنجان بعنوان میزبان هفتمین المپیاد ورزشی اساتید و کارکنان دانشگاه های فنی کشور به میان آمد دیگر مقاومت نکردم ! 

برای من زنجان یعنی منزوی!                    منزوی - سلطان غزل -

 یعنی عشق ٬ یعنی غزل ٬ یعنی ...     

هوای روح فزا و دلپذیر زنجان ٬برج های قشنگ و تازه ساخت مسکونی اش ٬ چاقوهای کم نظیرش ٬ حتی میزبانی خوبشان در برگزاری مسابقات همه به کنار!! 

من اما برای دیدار حسین منزوی رفته بودم تا دیدار استاد غزل را در مردادماه ۱۳۷۸ در شهرم و در خانه ام پاسخ گفته باشم ! 

می دانستم پنج شنبه ها قبرستان شلوغ می شود عصر جمعه را انتخاب کردم تا دقایقی را با شاعر عشق به گفتگو بنشینم !    جمعه ۱۰ شهریور ۹۱ به دیدارش شتافتم

تمام قبرستان چسبیده به شهر را گشتم و هر از گاهی پرس و جو می کردم : 

مردگانش لام تا کام نمی گفتند و زندگانش نمی شناختندش !! گویی آن نامدار گمنام بایستی تا همیشه ی ایام منزوی بماند!

عصبی بودم و دلگیر از این جماعت! 

به یکی از جوانانش گفتم : به خدا نسبت منزوی به زنجان نسبت نیروگاه اتمی است به بوشهر ! 

نسبت اولدترافورد است به شهر منچستر ! 

مرد میانسالی گفت: بیشتر افراد مشهور در قبرستان پایین اند ! قبرستانی دیگر و دورتر درحاشیه ی جاده ی کمربندی ! جوانی دیگر از گوگل ایرانسلش سرچ کرد و گفته ی اورا تأیید کرد 

آنجا هم پس از چند بار پرسیدن بالاخره کسی گفت: نزدیک قبر فامیل ماست!! و مارا هدایت کرد  

عصر بود اما هوا دلگیر و بغض آلود بود      آسمان گویی سیه پوشیده بود از مردنش ! 

انگار پاییز زنجان زودتر از موعد و از همین امروز آغاز شده بود!! باد به تندی می وزید تا غمگنانه تر نشان دهد آرامگاه « خدای غزل* » را  

قبر منزوی ساده بود و بی تکلف - درست شبیه خودش! -  

نام من عشق است آیا می شناسیدم؟   حسین منزوی     مهر ۲۵    -    اردیبهشت ۸۳ 

 نام من عشق است آیا می شناسیدم  حسین منزوی   مهر ۲۵ - اردیبهشت ۸۳

به او لقب عقاب غزل ایران داده اند٬ در سبک نیمایی خود بنیان گزار و پدیدآورنده ی سبکهای نوینی بود. و به قول محمد علی بهمنی " هوشنگ ابتهاج پلی زد ٬ منوچهر نیستانی بالای آن رفت وحسین منزوی از بالای آن پل گذشت"!!

منزوى  از تأثیرگذارترین غزلسرایان دهه ۵۰ بود در حدى که منوچهر آتشى مى گوید: «وقتى غزل هاى او را خواندم احساس کردم که فضاى تازه اى در غزلسرایى ایران به وجود آمده.» 

آتشى مجموعه اول او را با نام «حنجره زخمى تغزل» بى نظیر مى داند و این خصلت را همچنان در مجموعه دوم نیز لحاظ مى کند. 
 حسین منزوى شیوه نوینى را در غزل سرایى ایران بنا نهاد.از سوى دیگر « م. آزاد» معتقد است منزوى غزل را به شیوه اى شبیه به شعر نو مى سرود و نظم فاخرى را دنبال مى کرد.آثار او را بسیارى از مشهورترین خوانندگان خوانده اند، از جمله محمد نورى و داریوش اقبالى! 

راستی چرا برایش بارگاهی ... !؟ مگر او .... 

نه !! مشکلی نیست بارگاه بزرگ او چونان اهرام ثلاثه در مصر و تاج محل در هند در  دل  همه ی دوستدارانش بناست ! 

آرام به آرامگاهش نزدیک شدم ! دلم گرفت !

مگر می شود غزلی از او را خوانده باشی و سر تعظیم در برابر آنکه زیر این خاک آرمیده است فرود نیاری !؟ 

زنده ای در هر گیاه تازه کز خاکت دمد         گر چه می دانم که ذره ذره می پوسد تنت ! 

اهداء شاخه گلی ٬ ذکر فاتحه ای و خواندن غزلی ! همه ی آنچه که از دستم من بر می آمد!  

چشمانم را بستم و به فکر فرو رفتم : 

پنجم مرداد ۷۸ منزوی از هواپیمای تهران - کرمانشاه پیاده شد و درون یک سواری خارجی که به پیشوازش فرستاده بودیم به ایوان می آمد 

سر کوچه مان انتظارش را میکشیدم ! حس عجیبی داشتم! بعد از حدود ۶ ماه شعر نگفتن ٬ دیدم غزلی دارد در من برای او شکل می گیرد همانجا بر تکه کاغذی جاری اش کردم تا به جای قوچی پیش پایش قربانی کنم: 

دوباره می زند امشب به سر هوای غزل 

            دلم گرفته برای تو و برای غزل 

  

...و تا برای تو شعری بگوید امشب هم 

 دل عاجزانه می افتد به دست و پای غزل 

 

نشسته ام که بیایی به میهمانی من 

 تو  ای  «الهه ی شعر» و تو ای « خدای غزل »! 

  

چه کرده ای تو به این واژه های مستعمل!؟ 

  که حرف تازه بر آید زجای جای غزل ! 

 

.. و شاملو به یقین دستش از غزل کوتاست 

  که بر گزیده سپید اینچنین به جای غزل !  

 

مباد آنکه جهان بی تو لحظه ای سرخوش 

      که منزوی شود عالم  ز انزوای غزل ! 

 

تداعی میکردم همه ی آن غزل خواندن ها را و خوب گوش کردن هایش را به شعر خوانی شاعران جوان دیارم : سیدجعفر و سید جبار عزیزی و عبدالرضا جانسپار از کرمانشاه ٬ جلیل صفربیگی ٬فرهاد شاهمرادیان و کیوان داودیان از ایلام ٬ داریوش همتی ٬ مهرداد محمدی ٬ کورس احمدی ٬اسحاق نوری و صادق حسینی هم از ایوان... 

چشمانم را گشودم هنوز بر سر قبرش چمباتمه زده بودم و اشکی که از سر غربت فرو می چکد ! 

 

  

شاعر ! تو را زین خیل بی دردان ، کسی نشناخت

تو مشکلی و هرگزت آسان ، کسی نشناخت 

کنج خرابت را بسی تـَـسخـَـر زدند اما

گنج تو را ، ای خانه ی ویران کسی نشناخت 

جسم تو را ، تشریح کردند از برای هم

اما تو را ای روح سرگردان ! کسی نشناخت 

آری تو را ، ای گریه ی پوشیده در خنده !

وآرامش آبستن توفان ! کسی نشناخت 

زین عشق ورزان نسیم و گلشنت ، نشگفت

کای گردباد بی سر و سامان ! کسی نشناخت 

وز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیز

ای خود تو هم یزدان و هم شیطان ، کسی نشناخت         منزوی غزل ۱۴۵

زنجان غیر از آرامگاه منزوی دیدنی های دیگری هم داشت از جمله موزه ی رختشویخانه و موزه مردان نمکی که در معدن نمک یافت شده بودند عکس هایشان در ادامه مطلب است

هنگام بازگشت به موطنم دو روز را در تبریز و خانه ی خواهرم ماندگار می شوم تا  به همراه دوست همیشه ام مهندس بهمن کیانی ( سرتنگی) به مقبرة الشعرا بروم و بزرگیٍ  «شهریار سخن » را درک کنم  

 همراه بامهندس بهمن کیانی در مقبره الشعرا

راستی غزل شهریار قوی تر و منسجم تر است یا منزوی !!؟ 

چرا تبریز سرشار از شهریار است  از هتل بزرگ ۵ ستاره ی شهریار تا خیابان شهریار و مجتمع بزرگ تجاری مسکونی شهریار !  و لی زنجان تهی از منزوی ست !!؟ 

در راه بازگشت نمی توان از بوکان گذشت و به هنرمند فقید و خواننده ی بی نطیر کرد - حسن زیرک - ادای احترام نکرد 

صدای خوشاهنگ او همچنان برسر « ناله ش کنه » طنین انداز است و جان ها را می نوازد !

 مزار حسن زیرک - خواننده نامی کرد -

 در حالیکه در کنار او شمشال زن مشهور کرد - قاله مره ( قادر عبدالله زاده ) - نیز آرمیده است 

سال ۸۶ بود اگر اشتباه نکنم افتخار داشتم در معیتش در کنگره شعر دانشگاه بوعلی همدان حضور داشته باشم  تا نوای شمشالش را با تمام سلول هایم بشنوم

مزار قاله مره - شمشال زن کرد- 

روح همه شان شاد - یادشان گرامی ! 

* پ ن : منزوی اهل خودستایی نبود اما وقتی من در آن شعر از او به عنوان خدای غزل یاد کردم  لبخندی از سر خشنودی را می شد در چهره اش دید!

همراه با داماد و پسرعمویم -مجید محمدی - تصویر بردار متبحر و بازنشسته ی صدا و سیمای ایلام که در تبریز اقامت گزیده  به دیدن استادیوم ۷۰ هزار نفری تبریز ومحل دیدارهای خانگی تراکتور رفتیم  

 

رزشگاه ۷۰ هزارنفری تبریز همراه با مجید محمدی 

 موزه رختشویخانه نیز از جمله نقاط دیدنی زنجان محسوب می شود : 

 

موزه رختشویخانه نیز از جمله نقاط دیدنی زنجان

 

همچنی موزه مردان نمکی در خانه قدیمی «ذوالفقاری» از دیگر جاذبه های توریستی زنجان است 

 موزه مردان نمکی در خانه قدیمی «ذوالفقاری» زنجان

نظرات 304 + ارسال نظر
عبدالعلی دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:24

اره کدخدای روستای شاله شوری بود دقیقا بدر بزرگ منو بهروز

خدایش بیامرزد

کلهر سراف دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:57

استاد عکس خودت و خاتمی چی شد

اسکنی کم چشم

شعر زیبا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:25

سلام گوتله کونه او له شان بزانگد تیره او بیمان وشان بان گیان ریوار منظورد چسه بزانگ مه که کمان وه دسه

هوره سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:50

جامک در جامک ست: چشم تو در جامک
پلک مزن! کرده در خویش نظر ، جامک




جامک جز شیشه ای چیز دگر نیست که


چشم تو این اعتبار داده به هر جامک


خشک شده بر در خانه ی زیبائی اَت


بس که زده یکسره حلقه به در جامک

یاد گرفت از تو بی رنگی و شفّافیت


درس تو را خط به خط کرده زِ بَر، جامک


جامک ها بازتاب تو و چشم تواَند


چشم تو شمس است و مانند قمر، جامک


حزن نگاه تو معلوم نشد بر کسی


از همه ی بستگان تو ، مگر جامک



می بَرَدم تا به رسوائی و مرز جنون


عشق تواَم بی گمان ،یاد تو: «هرجامک


استا چطوره شعرم

اتفاقا من کلمه ی « جامک » را دوس دارم چون کلمه ی اصیل کردیه !
بهمین خاطر من آی دی و اسم کاربری وبلاگم را « ارمس » به معنای اشک گذاشته ام

فتبال سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:46

فتبالو دیدن طرفدار ایران یا کره

کلبه پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:26

استاد بزرگ چرا نمیری ارشد بخونی دانشگاه تدریس کنی حیفه جات اونجا خالیه . بهروز سبید نامه رو که میشناسی استادمون بود تو دانشگاه چقدر ادم خوبو مهربونیه خیلی دوسش داشتیم مثل خود شما

من سال ۸۷ ارشد شیمی کاربردی قبول شدم رفتم تهران ثبت نام هم کردم و انتخاب واحد ..
ولی نمیدونم چرا نرفتم !!
بهروز سپیدنامه ازشاعران مطرح و دوست داشتنی استانند
از همه ی اینها مهمتر یک انسان خوبند

کلبه پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:55

اقای علیمحمدی ارادت خاصی به شما داریم همیشه شعراتونو دنبال میکنم خیلی تحت تاثیر شعراتون قرار میگیرم خیلی دوست دارم بنده مغازه بوشاک فروشی دارم تو ایوا ن خیلی دوست دارم بیا مغازه م اومدی در خدمتتم مغازه مال خودته خوشحال میشم

مرسی عزیز
پس با این حساب نونمون تو روغنه !
فردا میام ۵ - ۶ تا شلوار و ۷ -۸ تا پیرهن و ۸- ۹ تا پلیور ...

فاطی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:30

استاد محمدی درد بگری

کلبه پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:53

مغازه رستمی جای قدیم بانک کشاورزی بغل گل فروشی
اومدی در خدمتم

همین لطفتون یه دنیا ارزش داره !

فاطی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:08

استاد محمدی درد نگری

بالاخره بگیریم یا نگیریم !!؟

بهروز رضاییان جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:01

استاد محمدی بهروز رضاییان رو میشناسی همون که هی سرعت راه میره تو ایوان

نادر جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:11

استاد محمدی والاه ایوان گشته شیت

چی !؟

نادر شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:04

والاه ایوان همه دیوانه(ترجمه فارسیش)

میگن رادیو پیام اعلام میکنه در فلان اتوبان یه اتومبیل که راننده ش حالش خوب نیست داره در جهت عکس حرکت میکنه !!
اون بنده خدا خودش هم داره رادیو گوش میده !!
میگه : یکی نیست و با اجازه ت همه شون دارن در جهت مقابل میان!!

استاد شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:29

استاد سلام استاد استاد های ایوان کی از همه استاد ها استاد تره

استاد !

مهران غفوریان شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:52

سلام وزمان

علیک و وقت!!



مهران جان خوبین ؟
هر شب سریالتون و نگاه میکنم

شکوری یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:26

بچیم گنگر بکیمن

کلبه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:18

تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت ، تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت ، تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ، یا فقط با گریه های بیقرار آرام شد .بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار ، خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار.

مهران غفوریان یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:48

قبل از ازدواج:

مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم
زن: می خوای از پیشت برم؟
مرد: فکرشم نکن.
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته.
زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟
مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟
زن: منو مسافرت می بری؟
مرد: مرتب.
زن: منو کتک می زنی؟
مرد: به هیچ وجه.
زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟

بعد از ازدواج: همین متن رو از پایین به بالا بخونید .

بهروز خالی بند سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:44

قبل از ازدواج:

مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم
زن: می خوای از پیشت برم؟
مرد: فکرشم نکن.
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته.
زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟
مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟
زن: منو مسافرت می بری؟
مرد: مرتب.
زن: منو کتک می زنی؟
مرد: به هیچ وجه.
زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟

بعد از ازدواج: همین متن رو از پایین به بالا بخونید .

دیروز که مهران غفوریان بودی !!
با این تغییر اسم هات می ترسم اسم کم بیاری و سر از احمدی نژاد و اینا در بیاری !!!

مهران غفوریان سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:45

استاد محمدی سایتی از دکتر قنبری نداری که بتونم موضع گیریهاشو دانلود کنم ؟راستی روز سخنرانی که در مسجد جامع بود دختر فکری هی میکروفونو ول نمیکرد راستی یه لحظه اعصابت خراب شد گفتی ساکت من ازت ترسیدم قبولت داریم استاد

قبلا با توجه به اینکه سخنگوی فراکسیون اصلاح طلبان مجلس بود سایتشون همیشه فعال بود و مواضعشون درش مندرج بود
البته چند وقتی هم فیلتر شد الان فکر نکنم جایی بنویسند مگر مصاحبه ای با رسانه ها یا خبرگزاری ها داشته باشند
اگه اسمش و تو گوگل سرچ کنی خیلی از سخنرانی هاش رو میتونی لود کنی

اون مورد آخر رو دختر چی نوشتی !؟

کلهر سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:59

سلامی چون بوی آشنایی خدمت برادر کلهر زبانم
اتفاقی وارد وبلاگتون شدم ولی خیلی خوشحال شدم
اینم باشد برای دوستان:
اتل متل توتوله
ایران خانم چه جوره
نفتشو خوردن ؛درسته
گازشو بردن هندستون
آشغال چینی بستون
همه چی شده واردات
گور پدر صادرات
حاچین و واچین تولیدو برچین!

قلا فرررررررررررررررر !
ایران ! فررررررررررررر !

مهران غفوریان چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:15

همون دختری که در مسجد جامع سخنرانی کرد پدرش معروف هستن به فکری دختره هی ول نمیکرد ههه ههه ههه ههه هه ههه ههه ههه

اوهووم !
غلامی !؟

مهران غفوریان چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:36

یه ساعت سخنرانی کرد اخرشم گفت من 16سالمه رای نمیگیردم اخر زد حال بود استاد عکس خودتو خاتمی چی شد

آره یادمه !
مهران جان
یه سر بیا ایوان !! این تهران چی داره چسبیدی بهش !؟

مهرا ن غفوریان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:20

استاد محمدی

امروز پوست کاورمو فروختم 12هزار خیلی حال داد بیشتر از خوردنش هه هه هه

مهران غفوریان جان !! کاور داری مگه !؟

مهران غفوریان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:20

بره هایه بیچاره
امروز چه قیامتی داشتن

برای تو که بد نشده !
پوستشون و می کنی و میدی ۱۲ هزار !!

مهران غفوریان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:50

یکی بود تازه پدرمم سوراخش کرد سرش 1ساعت با خریدار جر کشیدم

مهران غفوریان شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:55

سلام استاد

دقیقا ساعت 7و نیم امروز که میشه الان در ترشی فروشی روبه رو شیرینی فروشی حاتمی دیدمت عبدالاه حاتمی ترشی خریده بودی ببین ترشیش سوز داره اگه داره بگو ما هم بخریم بزنیم بدن

خودتو خانمت بودین و یه مردم هی با هات حرف میزد معلوم بود حوصلشو نداری هی گیر داده بود بهت ههه ههه ههه

منظورت از ترشی ٬ شیرینی حاتمیه !؟
اتفاقا شیرینی خوبی داشت !
من اون شیرینی و کادوئی برا خونه یه فامیل کرمونشاه بردم

مهران غفوریان یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:13

سلام استاد محمدی حال کردی هرجابری میبینمت بلافاصله شبش بهت میگم کجابودیفکرکردی خیلی زرنگی با داشتن صدتا بدل بازهم میبینمت

باوگ زنم(مهران غفوریان) یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:22

سلام استاد محمدی

یه عمو دارم که میاد خونمون مثلا حرف میزنه میگه باوگ زنم برایه زنم میمگ زنم دالگ زنم اموزایل زنم خسیوران زن میثم مثلا میثم پسرشه مارو کشت با باوگ زنه چکار کنیم استاد محمدی یه راهنمایی کن از بس گفته اینو معروف شده به باوگ زنم

ای باوگ زن ذلیله !!

مهران غفوریان یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:25

سلام استاد امروزهم دیدمت این همه باشگاه میری چرا هنوزبدنت تغییر نکرده دیشبم که ترشی خریدی دیگه به وبلاگ سرنزدی تنه خودا یه هایده کو

تهران بودم ساعتی ست بر گشته ام
من ترشی خریدم !!!!!!!!!!!؟

مهران غفوریان یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:37

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند




سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند

یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد


یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن


ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن


کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم


دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم

بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او


سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او

مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست


گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست

سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند


یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند و حال
جدید این شعر

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند

سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می‌دیدند

روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد

یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل کن

ریشه‌هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد

شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد

مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد

کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد

میوه ی کاج ها فرو می ریخت دانه ها ریشه می زدند آسان

ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان


تقدیم به استاد محمدی

هدیه قشنگی بود مرسی !
شعر زیبای « دوکاج » اثر محمدجواد محبت که میهمان جشنواره شعر ایوان اردیبهشت شاعران بود

مهران غفوریان دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:19

منظورم این بود عشقش با وگ ژنه هستش و تکیه کلامش شده باوگژنم

آره متوجه شدم

مهران غفوریان دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:13

در وصف دختران امروزی............بلانسبت باب عزیز
اخر یه روز تیک می گیری
لباسای شیک می گیری
بابا تو می کنی کچل
تا دماغ تو کنی عمل
با همراهت زنگ می زنی
عینک رنگ رنگ می زنی
این دل و اون دل می زنی
تا به موهات زل بزنی
جنس لباست تریکو
موزیک الکس و انریکو
جورابای فسقلکی
روسری های الکی
خوشی با این تیپ خفن
الان قشنگی مثلا.......................................:)

مهران غفوریان دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:20

در وصف دختران امروزی............بلانسبت باب عزیز
اخر یه روز تیک می گیری
لباسای شیک می گیری
بابا تو می کنی کچل
تا دماغ تو کنی عمل
با همراهت زنگ می زنی
عینک رنگ رنگ می زنی
این دل و اون دل می زنی
تا به موهات زل بزنی
جنس لباست تریکو
موزیک الکس و انریکو
جورابای فسقلکی
روسری های الکی
خوشی با این تیپ خفن
الان قشنگی مثلا.......................................:)

مهرا ن غفوریان دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:04

استاد جات خالی


کله پاچه داشتیم زدیم تو بدن البته چشم نداشت نمیدونم کی زودتر از من چشماشو خورده بود تا عید قربان سال بعد باید منتظر چشم بمونم شاید تا اونوقت پوست شد 30تومن چون دلار گران شده

جواب استاد جا خالی :
ما چشم بصیرت نداریم هر روز کله پاچه میشیم !
اووخت تو ...
چش نخوری ! چش بده !
دشمنت چش بخوره !

مهران غفوریان سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:47

باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست

نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم

نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم

یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان

مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست

بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند
که این عدل زمینی ، عدل کم دارد

وای باران
باران
باران
شیشه ی پنجره را باران شست !
از دل من اما
چه کسی نقش تو را می شوید !؟

مهران غفوریان سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:40

استاد
1-عکس خودت خاتمی رو نذاشتی
2-عباس کیه نوشتی تقدیم به عباس
3- عادل نوروزی هم شد رقیبمون میخواد کاندید بشه
4- فقط قنبری و محمدی
5-فقط محمدی
6 هم فقط محمدی

۱-چشم بزودیو در پست جدید

۲-این کامنت عباس برای پست « از حسین منزوی تا حسن زیرک » این هم و پاسخ منه :

عباس
چهارشنبه 29 شهریور ماه سال 1391 ساعت 03:16
سلام استادعزیز سال 75 یا76 بود دبیرستان حافظ معلم شیمی من بودی انداختی منو اونم 7بهم دادی دی خوشمه لید نات
شوخی میکنم ولی خداییش شعرهاتون محشره خصوصا کلیپ های صوتی مخصوصا خودسوزی که باورکن واسه نزدیک صدنفرازکل ایران فرستادمش دوستام هروزمیگن جدیدشونداری خوشحالم وتو مهرداد وبهروزو...افتخارشهرواستانمانین

پاسخ:
سلام عباس جان خوبی عزیز؟
چندسال پیش یه وانت کرایه کردم برم پودر سنگ بگیرم یه جوون خوش هیکل راننده ش بود نشستم جلو وانت گفت خوبی آقای محمدی ؟ گفتم قربونت گفتش که قبلا معلمم بودی !
گفتم خیلی خوشوقتم از دیدنت
گفت قبلا یه سیلی آبدار زدی تو گوشم !
گفتم ببخشید فقط بخاطر پیشرفت و درس خوندن خودت بوده !
گفت: اتفاقا از اون درس هم انداختی ام !
گفتم اگه زحمت نیست نگهدار همینجا پیاده شم !
هم سیلی ت زدم هم انداختمت هم داریم میریم کارخانه بیابون!
احتمال تلف شدنم زیاده !!
خندید و گفت و همیشه بعنوان بهترین معلمم تو ذهنمی !


اینا همه ش لطف دوستان خوبی مثل شماست وگرنه من نقطه ی مثبتی از خودم به جا نذاشتم !!
عباس خان
توصفحه های ۲ و ۹ وبلاگم دو شعر کردی دیگه هست
ناقابله و تقدیم به گل روت

۳- عادل نوروزی از مدیران توانمندی بود که دانشگاه آزاد ایلام رو به یک دانشگاه معتبر در غرب کشور تبدیل کرد در بخش سخت افزار و بستر سازی برای توسعه دانشگاه آزاد ایلام عالی عمل کرد البته معایبی هم داشت !
در مورد کاندیداتوریشون یکبار در ویلاشون در خوران و یک بار در منزل خودم باهام دیدار کرد و در هر دو بار علنا مخالفتم رو با کاندیداتوریشون با شواهد و مصادیق اعلام کردم!!

۴- مردم شهرستان ایلام از ایوان بیشتر خواهان کاندیداتوری داریوش هستند
چرا که معتقدند هر دو نماینده فعلی ایلام ضعیف هستند!

۵-
۶-

مهران غفوریان چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:14

استاد سلام



راستی دوشب پیش تو ایلام نشونت داد داشتی بچیم ورو کویله رو خوندی کی رفتی صدا سیما و ما نگفته بودی دییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چیو عکس خودو خاتمی استاد عکس فتو شاپ نذاری من میفهمم فتوشاپ باشه

۷-۸ ساله مارو اونجا ممنوع التصویر کردن !
لابد این از دستشون در رفته !

وی عکس خاتمیو شریگ دیده دسمو

مهران غفوریان چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:12

یه شعرم تقدیم من بکن خداوکیلی نامردیه

همه شون تقدیم به تو و حضور همیشه فاخرت در این وبلاگ
راستی:
چرا اسمت تقلیدیه !؟
اسم خودت مگه چه مشکلی داره !!!!؟

مهران غفوریان چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:22

ایمه ارادت دیریم و پید توید دی هه نام 2کیلو شوکه خریدم همش قند ریخته توش یکی بهم گفت دوشاو الیون هیزه هستش نه شوکه



راستی باوگژنم هه هه ههه

هنوز تعریف میکنه و میگه باوگ ژنم !؟

مهران غفوریان چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:10

سلام استادعصررفتم کرمانشاه پیش یک متخصص خیلی ارادت داشت به شما وخانواده باسامی دکترعلی اشرف رشیدی
خلاصه ماهم از بزرگواری شما کم نگفتیم

آره میشناسمشون . مرسی از لطف همیشگیتون

مهران غفوریان چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:53

استادعزیزماخیلی دوست داریم خودم واخویان گرام خلاصه ازشوخیهامون ناراحت نشی وبدل نگیری به رسم اهل ادب آنچه ازدل براید لاجرم بردل نشیند

ارادتمند شما و اخوی هاتون

مهران غفوریان پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:03

استاد محمدی یه شو بو ارا شو نشینی و مالمان

مهران غفوریان پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:39

باز باران با ترانه می خورد بربام خانه
خانه ات کــو؟
آ دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کـو؟
فصل خوب زندگی کو؟
یـادت آیــــد روز بـــاران؟
گـــردش یک روز دیــرین؟
پـــس چـــه شـــــــد؟
دیــگــر کــجـارفـت؟
خاطرات خوب ورنـــگین.
در دل آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هــســـــت؟
کودک خوشحال دیـــــــــروز
غرق در غم ها امــروز
یادباران رفته ازیاد
آرزو ها رفته برباد
باز باران،باز باران
می خورد بــر بـــــام
خــانـــه ،بـــی تـــــرانه
بی بهانه شایدم گم کرده خانه......

مهران غفوریان پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:10

استاد سو چم ارا بندر عباس چو تویدن ارات بارم خداوکیل هرچی میخوای بگو

گرما و سلامتی تون !

مهران غفوریان پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:12

من برایه دامادمون شوکه میبرم اون در عوضش ماهی برامون میخره به نظرت کدوممون سود میکنیم؟

به نظر من هردوتون ضرر می کنین !
اونا بعد از برگشتن شما شوکه رو می ریزن بیرون
شما هم تا ماهی ها رو برسونین اینجا از تشنگی تلف میشن !

مهران غفوریان جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:22

استاد کی منو تو بریم برایه تبلیغ برای قنبری برای انخابات برایه مجلس برنده بشه برایه نمایندگی برایه سومین بارد

سومین بارش !!

مهران غفوریان جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:31

استاد اندازه استقلال دوست داریم هرچندپرسپولیسی هستی خون چیل

مگه تو قرار نبود بری بندر !؟

مهران غفوریان جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:08

عید ت مبارک

همیشه له ناو عیدانیود !

عباس شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:02

سلام استادگرانقدرومعلم دیروز
قبل همه چیزعیدغدیروبهت تبریک میگم
وامیدوارم رهروعلی باشی ودوم اینکه ازت خواسته بودم بهم ایمیل بدی ایمیلتو داشته باشم که باز بدقولی کردی ومن کماکان منتظرم خوش باشی وپیروز
تورا ای خدایی ترین ارزوبدست خدامیسپارددلم

سلام عباس جان ! خوبی عزیز ؟
این ایمیل منه :
alimohamad_27@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد