گُزیدم از میان مرگ ها ، اینگونه مردن را :
تورا چون جان فشردن در بر آنگه جان سپردن را
«زنده یاد حسین منزوی»
من از هستی نمی خواهم بجز پیشِ تو مردن را
نمی خواهم خوراکی جز غمِ عشقِ تو خوردن را
تو را می خواهم آنگونه که گویی جسم روحش را
جدایی ناپذیر و تنگ یکدیگر فشردن را
بدون تو تنفس هم ملال آورترین چیز است
تو شیرین می کنی اما، شَرنگ تلخ مردن را
بمیران! زنده کن ! فرقی ندارد ، باز می خوانم
هزاران بار دیگر ، با تو شعرِ دل سپردن را
مرا از عشق می ترسانی و غافل از آنی که
برای ماهیان ساده ست : مشقِ آب خوردن را
به مرده شور بسپاری تنم آنجا که یارایَش
نباشد بارِ سنگینِ غمت ، بر دوش، بردن را
دلت می آید آیا با چنین شاگردِ عشق خود
همیشه بازگویی درسِ بی روحِ فِسُردن را !؟
تو که این را برای من نمی خواهی غزلبانو ! ؟ :
خیالِ با تو بودنْ ، با خودم به گور، بردن را
اگر چه خوب می دانم که تا بوده چنین بوده :
که عاشق می دهد آخر، بهای دل سپردن را !
1) یه خبر خوب :
دوستان عزیز یه اطلاع رسانی هم بکنم و اون اینه که شاعر جوان انجمنمان محمد مرادی نصاری در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران مجموعه «نواختن ویلن با اره» را منتشر کرده !
مجموعه ای از رباعی های دل انگیز این شاعر خوب که توسط انتشارات نصیرا (نشر تخصصی شعر و ادبیات) به چاپ رسیده می توانید به نشانی زیر تهیه کنید:
سالن ناشران عمومی (شبستان) - راهروی یازده - روبروی انتشارات سروش- غرفه 31 - غرفه انتشارات مهدیار جوان-انتشارات نصیرا
......................................................................................................................................................................................................................................................................
2) یه خبر بد :
بیتا و محمد و فرزند کلاس دومشان اهورا
از طرفداران پروپاقرص شعرهای نارس و ناقص منند !
اهورا هروقت مادرش را از دست بازیگوشی های کودکانه ی خود عاصی و عصبانی می دید دست روی شانه اش می گذاشت و بلندمی گفت :
خانم بخند ! حرفی بزن ! لب هات مابل گریه نیست
این لب گزیدن ها و این یکریزْ خاموشی چرا !؟
و مادرش به خنده می افتاد و او را در آغوش می گرفت !
پدر خانواده - محمد نیز- پارسال بیت :
صد لاک پشت زندگی از خط پایان رد شدند
ما همچنان مستغرق یک خواب خرگوشی چرا !؟
را به مُعرّق کاران شیراز سفارش داد !!
بیتا نیز ترجمه ی شعر کردی "یاد ایل" مرا از کردهای ایوانی مقیم بندرعباس فراگرفت
این خانواده ی عزیز پارسال برای تهیه ی کتاب من به نمایشگاه بین المللی تهران آمدند امسال نیز تصمیمشان ....
اما اهورا از 19 روز پیش ، پس از یک تشنج که پزشکان بیمارستان شیراز هنوز علتش را نمی دانند به کُما رفته است و خانواده اش را چشم براه ، مستأ صل و نگران ساخته است تا چشمشان به دعای ما باشد :
خدایا تو را به جلال کبریایی ات سوگندت می دهیم اهورا را به خانواده منتظرش بازگردان !
.........................................................................................................
3 ) نامه ی یک دوستِ طرفدار احمدی نژاد به من !
...................................................................................................................................
4 ) خبری از وضعیت اهورا از زبان مادرش
سلام
بعد 25 روز که بیش از 25 سال بر من گذشت زمانی
که دکترها نا امید از درمان اهورا شدند و به ما گفتن
که درمان، نتیجه ای نداشته و حاضر به ادامه ی
درمان و ماندن بیشتر اهورا در ICU نشدند !!! به
بخش انتقالش دادن!
اما ....
اما معجزه ای اتفاق افتاد :
چند ساعت بعد اهورا حرف زد ! [ گریه ]
کاش باز معجزه ای دیگر رقم بخوره و این تشنج
لعنتی - که هیچ دکتری قادر به شناسایی علت و
درمانش نیست - متوقف بشه !
بازهم اهورا نیازمند دعاهای شما عزیزانه !
با احترام - بیتا 92/2/25
...................................................................................................................................
5) سلام علی آقا !
اهورا هوشیار هوشیاره ! فقط نمیتونه حرف بزنه و
راه بره !! وگرنه خودش میشینه و با کمک، چند
قدمی تاتی میکنه !
دقیقاً مثل بچه های یکساله در پیِ کشف اشیاء و
محیط اطراف ! و عصبی از اینکه چرا نمیتونه حرف
بزنه و راه بره !!
امروز صبح گوشی دستش بود با اشاره میخواست
ازش عکس بگیرم !
راستی از قول من از مخاطب های دعاگوی وبتون
تشکر کن !
با حترام - بیتا 92/2/31
سلام آقاى محمدى خوبى؟ من که خوبم....سازماندهى شدین؟
خوبم
نوچ !
سلام درود بر شما مثل همیشه عالی من که لذت بردم آقای محمدی دنیا بذون شاعر چیزی کم دارد البته چیزی بزرگ را زنده مانا وپراز شاعرانگی باشی
سلام صادق جان
دلمون برا انجمن و دوستان خوبی مث تو تنگ شده
وبلاگم متولذ شدمنتظر نظرات ونقدهاتون هستم بمن سر بزنیدلطفا.ضمنا خانه نو مرالینک بفرمایید تااز دوستیتان لذت ببرم.مرسی
مبارکه
با افتخار لینک شدین و به دوستان ارجمند من اضافه شدین
سلام و عرض ادب ای دوست.....
دوباره غزلتان را خواندم و سرشار شدم از همه ی گمشده هایی که دلمان همیشه برایشان تنگ است ....عشق ، محبت، صداقت، رفاقت......
ممنون از شما و این احساس جاری......
گل نبود تقدیمتان کنیم .....گفتیم خوشحالیمان را نشانتان دهیم......
پاینده باشید.
سلام شاعر عزیز - سرکار خانم ولیان -
شما خیلی لطف دارین به این شعرهای نارس
سلامی دوباره .....
شما نوشته ی" من و خانم معلمم" را نخواندید و در ضمن حالا دعوتتان می کنم به 4 تصویر ............
سلام
نه که آدرستون خیلی دقیق و سر راسته !!
سلام اقاحالتون...تحویل نمیگیرین جواب نمیدین ...شیمی امسال که به خیر گذشت ولی واسه سال بعد نامردی نکن اقا دیگه حتما کلاس مارو بگیرین قبوله دستتون درد نکنه پس دیگه فردا به بچه ها میگم که میاین مرسی شب به خیر.......
چشم ! میرم تو دفتر نمره ها مسگردم ببینم کدوم کلاس اسم ؟؟؟؟؟؟؟ تو لیستشونه !
البته احتمال داره جوری تقسیم شیم که کلاس !!!!!!! را بگیرم !
حنجرهی دستانم تاول زده
و چشمانم از شرم گفتن
کنار اتوبان خاک میخورد
ولی
باز هم
چقدر باید نگفت!
سلام دکتر قنبری تایید صلاحیت شد یا نه؟
نه متاسفانه !
نه کلاس !!!!!!رو نگیرید دانش اموزاش پررو تشریف دارن ما داریم منتتون رو میکشیم نمیاین اونوقت میخواین........واقعا که استاد.......انتظار نداشتم .........
منت از ماست قربان
ولی کسی دیگه اونجاس
فرازهایی از دعای وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان :
بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک
پیشاپیش خجسته عید سعید فطر برهمه همراهان همیشگی گروه آروشا مبارک باد.
پیشاپیش عید بر شما هم مبارک باشه
سپاس از حضورتون