دردت به جان هر چه کَس دارم چرا کِز کرده ای !؟
خورشیدِ چشمت را به خونِ گریه قرمز کرده ای !
خانم ! نمی دانی که با اندوه جانکاهت مرا
از زندگی که هیچ ، از مُردن هم عاجز کرده ای !؟
لب وا نکردی و مرا دلتنگ تر از آنچه بود
با آن دهان کوچک - چون شعر، موجِز - کرده ای !
حاشا نمازم رو به قبله از تو روگردان شوم
ای عشق ! اینگونه حرامم را تو جایز کرده ای !
با چار مصراع مقفّا از دوبیت مژّه هات
گویی تلمّذ در کلاسِ شعرِ فایز کرده ای !
نقشِ رخِ زیبات ، "مانی" را به چالِش می کشد
با چشم خود صدها غزل، تلقینِ حافظ کرده ای !
از پیچشِ زلفِ تو سرپیچی ، محال است و مرا
در بندِ آن اندوهِ بی پایان و غامِض کرده ای !
گاهی باید به دور خود
یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه
دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی
برای دیدنت
دیوار را خراب می کند
ژان پل سارتر
هزاران سلام و درود شاعر گرامی.
من صفحه ی شما را روزهایی که در جستجوی منزوی عزیز بودم پیدا کردم. ..از ان روزها به بعد غزل های شما را هم همچون غزل های ایشان دوست دارم..
این غزل هم بسیار ناب و زیبا بود.دست مریزاد.ا
سلامتی و شادی تان ارزوی قلبی ماست شاعر مردمی ایلام.
در پناه حق
بهترین آدم های زندگی
همان هایی هستند که وقتی کنارشان می نشینی
چایی ات سرد می شود
ولی دلت گرم ...
سپاس شاعربانو !
من از این هایی که گفتین تبری می جویم !
من کجا و خدایگار غزل کجا !
اما این نشان از لطف بیکران شما دارد
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف و سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شاکر شدم از زندگیت
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید؟
آدم برفی از خجالت آب شد
و در زمین فرو رفت
وقتی کودکی گرسنه
به دماغش زُل زده بود
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!
***
آپـــــــــــم
نه ماهان جان !
حتماً اون نامرد نخواسته !
مُرده شور قیافه ی نحسش و ببره !
عمو سلام
انگار چندتا از کامنت هام حذف شده بودن، مثل اینکه برام کامنت گذاشته بودی.؟
سایت بلاگفا بدجوری خراب شده احتمالا انتقالش بدم به بلاگ اسکای.
پس ما به گیرنده های خود دست نمی زنیم !
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس داد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هم آوازم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
(فریدون مشیری)
سلام استاد قلمتون طلاس
مثه همیشه جایی واسه تعریف نذاشته
سپاس فائزه ی عزیز
انشالله یه پیشوند دکتر بزودی میاد جلو اسمتون
وقـتـے حـس میڪنم..
جایــی در ایــن ڪره ے خاکی..
تــو نفـس میڪشـے و مـن!
از هــمان نفـس هایت, نفـس میڪشم آرام مــی شوم
تـو بــاش..!
هـوایـت! بـویـت! بـرای زنده مانـدنـم ڪافـی ست...
سلام بر استاد عاشقانه سرا
بازم زیبا بود دست مریزاد...
به به
چه عجب از این ورا !
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای مهال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم!
" دوستت دارم "
با احترام دعوتید به خوانش!
.
چشم بچه کرمانشاه !
نقشِ رخِ زیبات ، "مانی" را به چالِش می کشد
با چشم خود صدها غزل، تلقینِ حافظ کرده ای !
سلام علیمحمد عزیز
کولاک کرده ای برادر !
احسنت بر شما
من نیز به روزم...
شاعر نازنین و غزل سرای مهربان
چشم الساعه !
سلام آقای محمدی ممنون به خاطر این همه نظراتی که
برام نوشتی خواستم خوباشونو تو وبلاگم بزارم که مورد هجوم برخی از دوستان مؤنث قرار گرفتم که گفت الهی یه
زن بد اخلاق و بی ریخت گیرت بیاد بعد بهم گفت که لطفا یا به پسرام حرفای زشت بزنید یا دیگه به دخترام حرف بد نزنید منم چون نتونستم به هم جنسام حرف بد بزنم
تصمیم گرفتم که به این کیک های خامه ای هم حرف بد
نزنم حالا شما قضاوت کنید کار خوبی کردم
لطفا بازم به وبلاگم سر بزنید نظرم یادتون نره
زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر
سلام آقای محمدی شب بخیر... ممنونم به خاطر این که به وبلاگم اومدین و برام نظر گذاشتین
بازم به وبلاگم سر بزنید ونظر یادتون نره
به روی دیده
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو ....
(محمد علی بهمنی)
سلام
با نوشته کوتاهی آپم و منتظر حضور سبزتون
با افتخار می خوانمش
سلام بزرگوار! منم نظر دادم! کامنت گذاشتم اما نظر من نیست!!!!!!!!!!!! یعنی نظر من کجا رفته ؟؟؟!!!!!
بقول ما کردها
وه کامنتد قسم !
سلام جناب مهندس محمدی گرانقدر
قربان لذت بردم از شعر فاخر شما ، بسیار زیبا و دلنشین .. مرسی از اینکه به وب ما تشریف اوردین . شرمنده از اینکه دیر امدم اصولا مغز من بدجور به آقایان شبیه .چون همزمان فقط یک کار رو در آن واحد انجام میده وباید بادقت انجام بدم لذا برای خواندن اشعار زیبای دوستان گرانسنگی چون شما باید با فراغ خاطر به سراغ وب بیام . عزت مستدام
یادم رفت .من ایلامم دارم روی تزم کار می کنم .معمولا دوسه هفته یکبار وقت کنم جلسه انجمن شعر کردی ایلامو میرم .وقت کنم ایوان هم میام .جلساتتون همون سه شنبه است ؟ .موفق وپیروز باشید
سلام دکتر ادیب و نازنین
افتخار میدین به شهر آباء و اجدادیتون
سلام .خداییش شعرت عالی بود.
فقط تو کامنتات این گل خ خ خ تکراری شده ی چیز دیگه بذار.[:S031:
توی این زمستان و هرِ بیف همین گلم کلیه !
دکتر محمدباقر خوش اومدی !
چون بورسیه ارتشی و ترم های اول ،
فک کنم هنوز به اندازه گروهبان چهارم درس خوندی !
وای استاد - و کامنتد قسم- این دیگه جدید بود ناب منحصر به فرد و خاص خود شماس انقد با صدای بلند خندیدم که بچه ها تو سایت دانشگاه با تعجب نگام میکنن
دلم که برای خندیدن تنگ می شه و ویتامین خندم کم. میام سراغ پاسخای شما به دوستان
سلام ارشد جانم
خوشحالم که میای تو وبم
خودت میدونی از بنیانگذاران وبلاگمی !
سلام استاد-ارادت
بروزم قدم رنجه بفرمائید
اینجا سیاه،تاریک ست خورشید نمی آید
دگر شاهزاده ای با اسب سپید نمی آید
از عشاق امـروز رمـان ها شنیده ایم اما
هـرگز کـسی به پــای فـــرهاد نمی آید
همه روبـــَه شده اند با نقــابی رنــگین
دردت به جانـم ها از تـــه دل نمی آید
اینجا عشــق عــریان شــده با تـن ها
دگـر به آدم هـا لـقـب "مرد" نمی آید
پـرُ از دل های سـیه ست این شـهر
آن منجی که فدایش شوم چرا نمی آید
ملائکــه برایمــان از تــه دل گریســتند
که دگر این بندگان به "خدا" نمی آید
قلبم را گـــــــره زده ام به بند کفشـــــم…
تا هـــــــــوس ماندن نکند…
زیر پای خودم لــــــــه شود بهتر اســـــــــت …
دوست داشتن من
حکایت پسر کوری بود
که هر روز به ماهی مُرده اش غذا می داد !
سلام
وب قشنگی دارید
موفق باشید
به منم سر بزنید
مرسی
سلام استاد ... بیا سره به لیمان
چقدر گرفته دلت ،مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها
خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
دچار یعنی؟
"عاشق"
وفکر کن که چه تنهاست،اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد
چه حس نازک غمگینی!
وغم اشارت تلخی به رد وحدت اشیاست
سهراب سپهری
Hخب همینه دیگه من ارتش نیستم.بعدش ترم سه ن ترمای اول .کجاش اوله؟؟؟ و مساله ی گروبان ک شمارو باید طی ی جلسه چن ساعته توجیه کرد.عمرا اگه دیگه بیام وبلاگت استاد بپیچون هنوز ک هنوز من عدد اکسایش رو بلد نیستم واقعا ک
گروهبان چک جان !
چرا مگه فرار کردی از پادگان که دیگه جزو ارتش نیستی !؟
دکتر فراره !
سلام بر شاعر عزیز شهرمان
بنده نوازی فرمودین عمو علی
خواندن غزلهایت حلاوت خاصی دارد
زنده باشی و همواره نویسا...
.
درود بر شاعر نازنین و مهربان حمدالله عزیز
سلام جناب محمدی امروز بعد از یک ماه و اندی به وبلاگ سرزدم بسیار خوشحال شدم از شعرزیبایتان خیلی لذت بردم موفق باشید سلام گرم بنده را خدمت خانواده برسانید
سلام به رییس مهربان و همیشه در خاطرم
صفا آوردی
از خیالم که میگذری
کلمات شعرهایم مست می شوند
درختان آواز می خوانند
قناری های عاشق دو به دو می رقصند
از خیالم که میگذری!
هرچه نا ممکن است ممکن می شود!
گمم نکن...
قول که گوشه ی حافظه ات آرام بنشینم
بگذار بمانم آرام گوشه ی حافظه ات فقط ... !
درود
سپاس از حضور شما
شرمنده که دیر پاسخ کامنت شما می دهم .
کم به وبلاگم سر می زنم.
سپاس برای لینک شدن در وبلاگ ارزشمندتان.
لطفا بفرمایید با چه نامی وبلاگ شما لینک باشد؟
جاوید باشید
سپاس جناب
قبلاً لینک کرده بودین و من اومدم اونجا تشکر کنم
به اسم علی محمد محمدی در لینک هاتون بودم !
اتفاقاً از گوگل به خاطر سرچ این غزلم:
آمدو زلزله در جان من انداخت و رفت
سر از وبتون در آوردم
که دیدم این غزل من و زدین و اونجا لینکم
اینم آدرس لینک این غزل بود
http://tavernnew.blogfa.com/?p=17
خطاب به بیت اول:
آخه میخوام بدونم آدم وقتی همچین شعر محشری براش میگن گریه هم میکنه؟!؟!؟؟
عالی بود اقا معلم
مرسی پزشک ترم اول !!!!!!!!!!!
سلام بر شمس تبریزی !!!!
شمس تبریزی همان بود که زندگی وعقیده و سلیقه مولانا را تغییر داد و رفت.مهم نیست که عده ای هنوز دنبال شمس تبریزی میگردند و نمیدانند که شمس همان اندیشه مولاناست، مهم این است که شما شمس تبریزی من هستید و نیز شمس خیلی ها دیگر. من از شما چیزی را یاد گرفته ام که دنیایی می ارزد.چه؟؟ لبخند. در مقابل همه مردم لبخند میزنم.زیبا نیست؟؟؟و این فقط از لطف با شما بودن است.
لطفا دیگر در انجمن شعر و ادب غیبت نکنید چرا که من و ما بشوق گفتگو و دیدار شما انجاییم.
راستی اقای محمدی در فضای درون انجمن یک بازنگری بکنید و یک طرح نو دراندازید.فضای نقد خوب است اما در یک چهارچوب مشخص.متاسفانه کسانی لب به نقد میگشایند که چند سالی از عمری ادبی و شاعریشان نمیگذرد.نقد نیازمند اگاهی و تجربه است.نقد ناصحیح انها گاهی موجب دلسردی است.
خلاصه اینکه هر طور زمان بچرخد و بگذرد : «دوستت دارم»
سلام محمد عزیز
لطف و بزرگی ات هماره مرا غافلگیر و خجل می سازد
اما شاید به آن خانه دیگر بر نگردم !
این بار گران چند صباحیست به دوشم
لیک عزت خود را به جهانی نفروشم
بر شعر کنون صاعقه باریده گمانم !
در این ره دشوار دگر هیچ نکوشم
سلام استاد لطفتون همیشه شامل حالمان می شود .سپاس از ابراز محبت جنابعالی .خدواند فرزندان واهل بیت مکرم شما را هم در پناه خویش محفوظ بدارد.آمین یا رب العالمین
سپاس همکار نازنین
برای تمــــــام رنـج هایـی که می بری
صــبـــــــــــر کن
«صبـــــــــــر»
اوج احترام به حکمت خداست . . .
صبر کن ای دل که صبر / سیرتِ اهلِ صفاست
چاره ی عشق احتمال / شرطِ محبت وفاست
مالکِ ردّ و قبول / هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکمست / ور بنوازد رواست
سلام علی جان غزل زیبا و با احساسی را سروده ای بهت تبریک می گم راستی خواستم اولین نفری باشم که پیشاپیش سال نو را به شما وخانواده گرامی تبریک گفته باشم موفق باشی استاد عزیز
سلام جعفر جان
سپاس از حضور گرمتون در کلبه ی شعرهایم
و دو صد سپاس از تبریک پیاشپیشتون
انشالله که سال جدید به کامتون باشه و بر وفق مرادتون
سلام استاد محمدی
پس ی مدت طولانی بازم آپ کردیم
بیاین سر بزنین
پرسپولیس و عشقه !
چشم حتماً
داداش علی ! کتاب های جدیدتون در اومد ؟ دلمون آب شد .
شدیدا منتظریم !
سلام مهربان
چاپ شده
فقط مونده من برم تهران که مدرسه فعلا! این امکان نمیده
همه ی کابوس های دور
این روزها در نزدیکی ام پرسه می زنند
و تو در آوار این هجوم بی رحمانه
آهنگ جنگ می کنی
کاش یکی بغض هایم را به غنیمت ببرد
باز هم چشم من و کابوس و رؤیا و تَوهّم
باز این بیچاره امشب قصد خوابیدن ندارد
این شعر رو کی سرودی ..خیلی زیبا بود ...په شریگید خودا
♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂
یک حالتی عجیب
پیوسته در من است
انگار در غبار
انگار در غروب
انگار در زمان
در یک زمان دور
جا مانده قطعه ای
از روح سرکشم
من زنده بودم اما انگار مُرده بودم
هیچ بارانی نمیبارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمیزند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمیماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمیاید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گلهای عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
بهار فرصت خوبی ست از درخت بپرس
که از سخاوت این فصل برگ و بَر داده ست
دست نوشتههایم را به باد میسپارم
دست نوشتههایی از جنس عشق
دست نوشتههایی که اول آنها با نام خدا شروع میشود و با نام دلدار م به پایان میرسد
دلم میخواهد این دست نوشتهها را باد به دست یارم برساند تا او بداند چه قدر او را دوست دارم
دوست تر از دوست تر از دوست تر !
ترم 2
دکتر آشخور !
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما
چشمان ما را در خموشی گفت و گوهاست
#
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زان سان ، ولی آینده ما راست
دور از نوازش های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
سلام این پیامو امروز تو یکی از وبلاگا دیدم منم بهش عمل کردم.. این پیام مال من نیست ولی بخونیدش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش
محمد جان! حد اقل تو یکی دیگه مروج خرافات نباش
همه ی ما ائمه و اهل بیتشون رو دوست داریم
اما تو مخابرات که این و رایج کردن تا به صورت تصاعدی پیامک ها رکورد بزنه
و اونوقت کتر از 20 روز معجزه تفریح در سواحل آنتالیا براشون رقم بخوره
دقیقاً 20 روز دیگه یعنی همون تعطیلات نوروز
و این یکی و بهش اعتقاد دارم
سلام دست مریزاد عالی بود!
درود بر نازنین دوست شاعرم - مهدی احمدی خواه عزیز -
افتخار دادین قربان
راستی خودتون و برا پیشواز بهار آماده کنین
سلام آقای محمدی لطفا یه شعریم
در مورد این قرفه های ایوان بساز که
شدن راهی برای سر کار گذاشتن مردم
اگه نمی سازی تا خودم یه شعری بسازم
راستی ممنون به خاطر این که به وبم سر
زدین اون شعر و از برنامه ی کرمانشاه گرفتم
سلام محمد رسول عزیز
خودت بساز من گوش میکنم و لذت می برم
سلام
جناب علی محمدی
باز هم مهمان اندیشه های نابت شدم
به راستی قند مکرر است
دعوتی به .....
چراغ قرمز
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانم ات بنشین غمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه ! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
-لبریزی از گفتن ولی در هیچ سوی ات محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم زچشم شهر آن را
در دستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
-لبریزی از گفتن ولی در هیچ سوی ات محرمی نیست
سلام جمال جان
صفا آوردی نازنین دوست
سلام استاد حال شما , خیلی قشگ بود چشم خورشید. راستی این چشم کیه / چه خبرا
سلام
چطور مگه !؟
براتون آشناست !؟
علی محمدی شاعر ایوان
وجدانن یه بار بیس بیه پیمان
وگر نه مردود یا رفوزی من
یا شایدیش هم بحر در کوزو من
سلام آقای محمدی امید وارم دیگه متحول بشی و
به خلاقیت های نیم ساعته ی من یک ندی
سلام محمدرسول جان
اتفاقاً کامنت تو فرزانه رو خوندم که از طرف من بهت 20 داده بود
این بار سعی میکنم نمره خوبی بهت بدم البته اگه باز نگی کمه و اذیتمون نکنی !
با یه نمره عیدی که به همه میدم جمع نمره ی این شعرت میشه :
1/25
روز میلادم گذشت
متفاوت تر از همیشه...
صفحه ای از زندگی ام را آغاز کرده ام...
بی روح... بی احساس... خالی از عشق و خاموش
رنگ و بویی تازه می خواهم... آرزوی تازه می خواهم
روز میلاد تو روز میلاد اقاقی هاست
سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمین.......
آمدی سر به هوا چشم به راهم کردی.....
که را کشانده ای به دام بی نجات عشق خود؟
کدام سر به زیر را به در ز راه کرده ای؟
کدام چشم و گوش بسته را نشانه رفته ای؟
" برای کی بساط رنج روبراه کرده ای " ؟