..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-
..... غزل ، عشق است ......

..... غزل ، عشق است ......

شعرهای نارس و حرفهای ناتمام من- علی محمد محمدی-

سلام

 سلام ای تو که هستی چراغ خانه ی من !

 برای زندگی ای بهترین بهانه ی من !  

 

در این هوای مه آلود و سرد پائیزی 

 تو آفتاب خزیده در آشیانه ی من !

 

 تمام دار و ندارم ٬ فدایت آن لحظه 

 که دل دهی به غزلهای عاشقانه ی من 

 

 به لطف عشق تو آمد- غزل غزل - به سراغم 

 و گرنه شعر کجا سر زند به خانه ی من !؟

 

 دمیدن از ته دل از من و صدا از تو 

 بزن انیسه ی زیبا و خوشنوا نی من ! 

 

 تو آفریده شدی تا برای کبک دلم 

 به رنگ دام و قفس باشی ‌‌ آب و دانه ی من ! 

 

 همه به خاطر توست این عذاب و سوز و گداز 

 گواه می طلبی ؟! شعر من نشانه ی من 

 

 نه اینکه می چرخد در دهان زبان من است 

 که آتش است درونم و این زبانه ی من 

 

 فقط برای تو  ای خوب! ای صداقت محض !

 مدام شعله کشد عشق جاودانه ی من 

 

بعداز دوسال نبودن به دلایلی چند٬ دوباره انجمن شعرمان سرگرفت انجمنی که با جضور شاعران خوبی چون علیرضاخانی٬داریوش همتی٬حمدالله لطفی٬محمدمرادی٬آیت نامداری ٬امجدوحجت زمانی و حضور هر از گاه بهروز یاسمی ٬مهرداد محمدی٬کورس احمدی٬ قباد سوماری ٬صادق و نادر حسینی آزاده بی باک و حجت رستمی می تواندحرفی برای گفتن داشته باشد اگرچه همه ی حرف ها برای نگفتنند!! دست محمد مرادی درد نکند که این جلسات را پوشش می دهد با این آدرس: 

 وبلاگ انجمن شعر ایوان هم با ارائه گزارشی از دومین نشست انجمن به روز است کلیک کنید 

 

اردیبهشت ما دیدنیست  

وقتی کنگره شعر « ایوان ٬ اردیبهشت شاعران » برگزار شد خیلی از میهمانان و شاعران مسحور طبیعت زیبای ما در کلیپ افتتاحیه شدند!! 

چند قطعه عکس از این مدعا !(عکاس بیشتر عکس ها  خودم بوده ام  ببخشید اگه ... )

ادامه مطلب ...

چگونه تو دلت آمد !؟ ۲۷/اردیبهشت/۹۱

  در هنگا مه تلخ تردید

ناگاه گمت کردم 

..... 

... و من « بابا نان داد  »  را نفهمیدم ! 

 

مهربان خفته !  روزت مبارک !

........................................................................................

رئوف ایران نژاد از دوستای نازنینمه که شعر٬ مارو به هم پیوندی ناگسستنی زده ! پست « اُغور به خیر » رو هم که قبلا بهش تقدیم کرده بودم ...   رئوف ٬ مثنوی خواب ۸ بهروز یاسمی عزیز رو خونده و قشنگ هم خونده ! لینک دانلودش و میذارم که هم از خوانش و هم از شعر لذت ببرید 

لینک دانلود(مثنوی خواب ۸ بهروز یاسمی توسط رئوف ایران نژاد)

بنده هم این بین «  مِیوِگْ  » هستم !!  

 

یه غزل هم از سالهای دورم از مجموعه ی « دری به باغ پریشانی »  

چگونه تو دلت آمد چنین تنهام بگذاری !؟
و کهنه خاطراتت را به دست باد بسپاری  

مگر از یاد بردی اینکه با احساس می گفتی
که از هرچه بدی و بی وفایی هست بیزاری 

 چه شد پس آن همه رعدت که می پیچید در گوشم!؟
و حالا پر  ز بارانی و بر دشتم نمی باری 

 خدا می داند از آن لحظه - از آن عصر پاییزی -
که گفتم: می روی !؟ گفتی: فقط از روی ناچاری !  

خیال  روی  زیبایت  نگردیده  فراموشم
برای لحظه ای ـ حتی ـ چه در خواب و چه بیداری !  

به یاد روزهایی که نگاهت حرف با من داشت
و من می خواندم از چشمت که خیلی دوستم داری 

 تن تبدار من اینک فقط دست تورا جوید
که شاید دستمالی تر به پیشانیم بگذاری !  

به چشم خویش می بینی چگونه بی تو می سوزم
ولی تو بی تفاوت خم به ابرو هم نمی آری !  

... و امّا تو خیال باطل برگشتن دیروز !
چرا دست از سر این حال و روزم بر نمی داری !؟